سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیر مطالعاتی کتب استاد شهید مرتضی مطهری
گالری تصاویر

بازدید : مرتبه
تاریخ : شنبه 90/1/27

شهید مطهری یکی از بارزترین شخصیت های علمی و فرهنگی است که موفقیت های پی در پی در جهات مختلف به دست آورد و سرآمد متفکران و اندیشمندان در حوزه علوم اسلامی بود. در طول عمر با برکتش چندین و چند اثر فاخر به یادگار گذاشت و به جرات می توان گفت از نوادر دوران بود.
مرحوم امام (ره) در مورد ایشان می فرماید: مرحوم مطهری در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کم نظیر بود. از شخصیت هایی بود که حاصل عمرم محسوب می شد . . . مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه ای محکم برای حوزه های دینی و علمی و خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود.
در مورد علل و عوامل موفقیت های این عالم بزرگ بسیاری از بزرگان و شاگردان وی قلم فرسایی کرده و مطالبی ارائه نموده اند که مطالعه این عوامل در مسیر رشد و تعالی و پیشرفت بسیار سودمند است.

1. پشتکار و پرکاری استاد شهید مطهری
زندگی مردان موفق شهادت می دهد که همگی مرد کار و زحمت بودند و به قول الکساندر حاملتین، نابغه عصر خود: «مردم می گویند تو نابغه هستی، من از نبوغ خود خبر ندارم فقط می دانم شخصی زحمتکش هستم و به قول یکی از دانشمندان، انچه شده ام نتیجه کار است، من در سراسر عمرم لقمه ای بدون کار و زحمت نخورده ام...»
ادیسون برای تکمیل پاره ای از اختراعات خود شبها و روزها در آزمایشگاه می ماند و برای آن که نیروی برق را طوری تسخیر کند که استفاده از آن آسان باشد بارها اتفاق می افتاد که دو یا سه روز از آزمایشگاه بیرون نمی آمد و چه بسا غذا خوردن را فراموش می کرد و به چند پاره نان خشک اکتفا می نمود.
در احوالات پاستور دانشمند بزرگ فرانسه آمده که هنگامی که قوای مهاجم آلمان شهر پاریس را محاصره کردند و غریو توپهای دشمن در آن شهر محشر به پا کرد، او به دلیل اشتغال به کار در آزمایشگاه به هیچ وجه متوجه این سر و صداها و غوغا نشده بود.
ناپلئون بناپارت در طول شبانه روز پنج ساعت می خوابید و بقیه ساعات مشغول کار بود و نیوتن می گوید اگر من به جایی رسیده ام بر اثر کار و کوشش است.
سعادت و خوشبختی در خانه کسی را می زند که ساعی و کوشا باشد. کسانی که جهان را تکان داده اند، از نظر مواهب عقلی و فکری زیاد فوق العاده نبوده اند، بلکه شالوده موفقیت آنها را کار و کوشش و ثبات و استقامت تشکیل می داده است.
دکتر حداد عادل یکی از شاگردان استاد مطهری می گوید: « ایشان به اندازه سه برابر یک استاد رسمی دانشگاه تدریس می کردند.»
شهید قدوسی نقل می کند: « پشتکار و کثرت مطالعه آقای مطهری در مدرسه فیضیه همه ما را به اعجاب وا می داشت و تاکید می کند که استاد مطهری وقتی اصول فقه را خوانده بود، مدعی بود که جزوه و یا اثری نیست که در این زمینه من آن را ندیده باشم و فرموده بود «علم اصول اکنون چون موم در دست من است.»
به حق باید گفت که این بزرگ مرد حتی یک لحظه را نیز از دست نمی داد و در سی سال زندگی در تهران کاری جز مطالعه و تحقیق و نوشتن و یادداشت کردن نداشت و به تعبیر خودش خود را زندانی کرده بود. گاه می شد که یک هفته از خانه بیرون نمی آمد و تمام وقت خود را بی وقفه صرف نوشتن و تحقیق می کرد.
می گفت که گاهی اوقات از فرط خستگی دیگر گوشم نمی شنود و پاهایم تحمل وزن بدنم را ندارند.
استاد جعفر سبحانی می گوید: از استاد سئوال شد که شما چقدر مطالعه و تحقیق می کنید، فرموده بودند: در حد مرگ.
شهید دکتر مفتح می گوید: در اوج مبارزات با رژیم طاغوتی استاد به من فرمودند: به خدا اگر امام و رهبر ما پیروز بشود هیچ پستی را قبول نمی کنم. برای من همین زندگی که الان دارم و کتابخانه ام برای من بهترین لذت است. من همین را می خواهم که بنشینم و کتاب بنویسم و تحقیق کنم و از اسلام عزیز دفاع کنم.
آری اگر مطهری، مطهری شد یکی از عوامل آن عزم و اراده مستحکم، پشتکار و تلاش شبانه روزی او بود و به فرموده بزرگان دین حکمت و دانش با راحتی و تن پروری جمع نمی شود.
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد




ارسال توسط ر. بیات
بازدید : مرتبه
تاریخ : شنبه 90/1/27

 در این مورد با سخنانی از رسول اکرم که به عنوان وصیت به ابوذر غفاری فرموده اند، سخن خود را زینت می دهیم، فرمود: " ای ابوذر! از آن بپرهیز که خیالات و آرزوها سبب شود که کار امروز را به فردا بیفکنی، زیرا تو متعلق به امروز و مال امروز هستی نه مال روزهای نیامده، در آنجا که کار مفید و لازم و خداپسندی می خواهی انجام دهی تأخیر و دفع الوقت را روا مدار، ای ابوذر! به عمرت بیشتر بخل بورز تا به مالت ".

 این سخنان در زمینه غنیمت شمردن عمر و استفاده کردن از فرصت زندگی است. جای تأسف است که در نظر بسیاری از مردم چیزی از وقت و زمان و این رشته طولانی لرزان که نامش عمر است بی قیمت تر و بی ارزش تر وجود ندارد. دوره عمر برای هر کسی دوره مدرسه است، همان طوری که در مدرسه روز و ساعت و دقیقه ارزش دارد، آن دقایقی هم که زنگ تفریح نواخته می شود برای تجهیز و تجدید قوا و آمادگی برای کسب کمال در ساعات دیگر است، تمام دوره عمر آدمی باید به همین طور تنظیم شده باشد، آن وقت است که ساعت و دقیقه هدر رفته وجود ندارد.

 علامه حلی یکی از ستارگان درخشان علوم اسلامی است و گذشته از اینکه یک فقیه درجه اول است، در سایر رشته های علوم اسلامی از معقول و منقول تألیفات دارد. این مرد سالها در خدمت حکیم و ریاضی دان بزرگ خواجه نصیرالدین شاگردی کرده و ملازم شب و روز استاد خویش بوده است، او می فرماید: من در مدت ملازمت خدمت استاد حتی یک عمل کوچک که استحباب شرعی داشته باشد ندیدم که انجام ندهد، یعنی چنان وقت خود را تنظیم کرده بود که هر کاری در موقع خود به جای خود صورت می گرفت، اگر احیانا تفریح و تفنن می کرد در موردی بود و به طرزی بود که بجا و لازم بود و شرعا پسندیده بود.

 البته دانشجویی که در سر کلاس با تمام وجه، گوش و چشمش به استاد و درس است در ساعتی هم که تفریح می کند و استراحت می نماید مثل همان ساعتی است که درس می خواند یعنی به همان اندازه مشروع و مستحسن است.

 یکی از شرایط موفقیت انسان درک کردن قیمت و ارزش وقت است. اگر جوانی ثروت هنگفتی از پدر به ارث برده باشد و دیوانه وار اسراف و تبذیر کند همه متأسف و متعجب می شوند، به حال جوان رقت می کنند، عاقبت شومش را همه حدس می زنند که چه بدبختیها و پشیمانیهاست. همه ماها کم و بیش با همچو کسانی بر خورد کرده ایم و بسیار تأسف خورده ایم ولیهمین ما، خود ما نسبت به سرمایه بزرگ تر و با ارزش تر یعنی وقت و عمر همان معامله ای را می کنیم که آن جوان نسبت به مال و ثروت خود می کند و هیچ گونه متأثر نمی شویم.

  این خود نشانه این است که ما ارزش پول را خوب درک می کنیم ولی ارزش وقت و زمان را درک نمی کنیم. معمولا اشخاص تربیت یافته که به حقوق دیگران تجاوز نمی کنند و از خدا می ترسند ممکن نیست ده شاهی مال کسی را بخورند و تلف کنند و اگر احیانا مال دیگری را تلف کردند از مال خودشان جبران می کنند، ولی همین اشخاص که اینقدر برای مال دیگران حرمت و حقوق قائل اند، برای عمر دیگران حرمتی و حقی قائل نیستند، به خودشان حق می دهند به بهانه ای وقت دیگری را تلف کنند، مثلا خلف وعده می کنند.

 همه اینها دلیل است که ما به معنای کلام رسول اکرم صلی الله لیه و آله توجه نداریم و از حکمت آن حضرت پیروی نمی کنیم که می فرماید: حرمت عمر و زمان بالاتر از حرمت مال است. اگر مال کسی را تلف کنیم می توانیم از مال خودمان جبران کنیم ولی آیا اگر وقت دیگران را تلف کنیم می توانیم مقداری از عمر خود به او بدهیم؟

 علی علیه السلام می فرماید:

ببینید به چه سرعتی روزها در ماهها و ماهها در سالها و سالها در عمر می گردد. این سالها و ماهها و هفته ها و روزها قطعاتی است که از عمر ما جدا می شود و معدوم می گردد و قابل وصل و برگشت نیست، همان عمری که در لحظات آخر که مرگ ما فرا می رسد حاضریم تمام دارایی خود را بدهیم و یک سال دیگر بلکه یک روز و یک ساعت دیگر این دنیا را ببینیم و در آن یک روز و یک ساعت، فرصت از دست رفته را به دست آوریم ومافات را جبران کنیم.

 




ارسال توسط ر. بیات
بازدید : مرتبه
تاریخ : جمعه 90/1/26

ستاد مطهری رحمه الله عالمی ساده زیست و آزاده بود. او نزد ارباب زر و زور خضوع نمی کرد و تسلیم کسی نمی شد. تا امکان داشت به کسی اظهار حاجت نمی نمود. در جمع مال و ثروت دنیا حریص نبود و در دوران طلبگی به کلی نسبت به آن بی اعتنا بود. او می گفت: «من برای جمع ثروت، فرصت هایی را از دست داده ام که شاید در نظر دیگران به یک نوع دیوانگی و جنون شبیه تر بوده است.» 

استاد مطهری در صرف غذا بسیار ساده و قانع بود. آقای غلامحسین وحیدی یکی از کارمندان دانشکده الهیات که مدتی با شهید مطهری رحمه الله همراه بوده است، می گوید: «استاد مطهری رحمه الله اتاقی کوچک و بسیار ساده در کنار اتاق شورای دانشکده داشتند. استادان دانشکده وقتی جلسه ای داشتند و یا ورقه های امتحانی را تصحیح می کردند، تا ساعت سه بعداز ظهر در همان اتاق شورا می ماندند و  بخوانند، سپس ناهار مختصری که معمولا نان و پنیر و یا نان و انگور بود و از منزل همراه می آوردند، صرف کنند. سوی دانشکده برای آنان ناهار و نوشابه و میوه می آوردند. اما استاد مطهری رحمه الله وقتی ظهر می شد، به اتاق خودشان تشریف می بردند. همیشه مقید بودنداول نماز بخوانند، سپس ناهار مختصری که معمولا نان و پنیر و یا نان و انگور بود و از منزل همراه می آوردند، صرف کنند.

استادان و مسؤولان دانشکده، اصرار می کردند که استاد مطهری رحمه الله به اتاق شورا بروند و از ناهار دانشکده که مثلا چلوکباب برگ و غیره بود، صرف کنند; استاد قبول نمی کردند و عذر می آوردند که: غذای من مخصوص است و غذای دانشکده با من سازگار نیست. اما اظهار نمی کردند که چرا از غذای استادان نمی خورند. من علتش را می دانستم. می گفتند: «این ناهار حق خدمتگزاران است و از بیت المال است. استادان حقوق خوبی دارند. خودشان بروند و از بازار بخرند و بخورند. این غذا حق ضعفاست.»




ارسال توسط الف.افسری
بازدید : مرتبه
تاریخ : جمعه 90/1/26

از سال 1325 یعنی در شهریور 1325 هجری شمسی من برای ادامه تحصیلم از اصفهان به قم رفتم. در همان اوایل در جمع دوستانی که در درس و بحث با آنها آشنا شدم با مرحوم آقای مطهری هم آشنایی پیدا کردم. در جرگه دوستان ما ایشان می آمدند و گفت وگوها و بحث های متفرقه اسلامی و اجتماعی با ایشان داشتیم تا این که در بهار سال 1326 برنامه ای برای فعالیت های تبلیغی اسلامی در روستاها مطرح کردیم. در جلسه دوستانه ای که من و حجه الاسلام شیخ عباس ایزدی نجف آبادی و آیه الله منتظری و مرحوم آقای مطهری، در حجره آقای ایزدی نجف آبادی در مدرسه حاج ملاصادق قم داشتیم، صحبت از ضرورت ارشاد و تبلیغات در نقاط دورافتاده به میان آمد و آن جا این اندیشه به ذهنمان رسید که باید عده ای از ما به روستا برویم و قرار شد نفری 100 تومان بدهیم و چون غالباً این مبلغ را نداشتیم مرحوم آقای بروجردی که به وسیله امام خمینی در جریان این برنامه قرار گرفته بودند این خرج سفر را تأمین کردند. برنامه ای تنظیم کردیم و در آن سال حدود هجده نفر از ما به اطراف رفتیم. در بازگشت از آن سفر تصمیم گرفتیم که علاوه بر برنامه جاری درس های حوزه، در روزهای پنجشنبه و جمعه که حوزه تعطیل است برنامه مطالعاتی خاصی را داشته باشیم که آگاهی ها و مطالعات موردنیاز ما را برای این گونه فعالیت ها بالا ببرد. هفت شاخه مطالعاتی برای این تقریباً هجده نفر در نظر گرفتیم: شاخه فلسفه ماتریالیستی (اسلام و ماتریالیسم)، شاخه اسلام و ادیان دیگر، شاخه تفسیر و اخلاق، مبحث تاریخ ، و در مبحث اسلام و ادیان دیگر هم ما سه بخش را تعیین کردیم و بنابراین هفت مبحث مورد کار قرار گرفت.
در مبحث اسلام و ماتریالیسم من و مرحوم آقای مطهری و آیه الله منتظری با هم کار می کردیم و یادم می آید که زمینه بحثمان کتابی بود به نام علی اطلال المذهب المادّی که نویسنده آن فرید وجدی بود که کتاب جالبی به زبان عربی بود. به این ترتیب بود که ما کار منظم بحثی با هم پیدا کردیم و بعد هم همچنان آشنایی و برنامه هایمان ادامه داشت تا سال 1331.
در سال 1330-31 هم در جلسات بحث استاد علامه آیه الله طباطبایی در جلسات درس فلسفه ایشان با هم حضور داشتیم و در آن جلسات باز بحث از اسلام و ماتریالیسم بود که بعدها به صورت کتاب روش رئالیسم درآمد و منتشر شد. البته این جلسات تا سال 1335 ادامه داشت ولی مرحوم آیه الله مطهری در سال 1331 به تهران آمدند. باز هم البته روابط دوستانه و روابط فکری ادامه داشت.

در خصوص آشنایی ایشان با امام، بیش از آن چه خود ایشان در نوشته هایشان در این باره نوشته اند مطلب خاصی نمی دانم ولی خوب یادم می آید که در همان سال 1325 که من به قم رفتم مرحوم آیه الله مطهری و آیه الله منتظری به عنوان شاگردان فاضل و برجسته و ارزنده امام شناخته می شدند و از نظر فکری و درسی خیلی به ایشان نزدیک بودند و باز آن چه می دانم آن است که در برخوردهایی که خود من در خدمت امام در این سال های اخیر داشتم امام علاقه خاصی به ایشان داشته و برای ایشان ارزش فکری و علمی و خدماتی ویه ای را قائل بودند و هستند.

در مورد رفتار ایشان با شاگردانشان طبعاً باید از خود آنها سؤال کرد ولی آن طور که من از برخی از شاگردان شان شنیده ام ایشان را استادی توانا و ارزنده و خبیر می دیدند. یکی از علمای با فضیلت و با معلومات جوان در تهران در زمان حیات آقای مطهری همواره از ایشان با احترام خاصی یاد می کرد. دانشجویانی که با ایشان در دانشکده الهیات درس داشتند نیز ایشان را فردی علاقه مند و استادی ارزنده می یافتند. در این سال های اخیری که ایشان در روزهای آخر هفته به قم برای تدریس می رفتند فضلای جوان با معلومات که در درس ایشان حضور می یافتند نیز همین برداشت را داشتند. به هر حال اطلاعات بیشتر را باید از خود آنها بپرسید.
در رابطه با دوستان مرحوم آقای مطهری، دوستی بی تکلف و فعال و خوش فکر و خوش مجلس و پرمعلومات بود و من خودم همواره دوست می داشتم که همیشه فرصت بیشتری می داشتیم تا با هم باشیم و این برداشت را من در بسیاری از دوستان مشترکمان درباره ایشان یافتم.

مرحوم آقای مطهری از همان زمان که وارد قم شده بودند به مسایل مبارزاتی سیاسی مردم علاقه نشان می داد و طلبه فاضلی بود که خود را از سیاست برکنار نمی دید و نمی گرفت. در آن زمان فدائیان اسلام در قم فعالیت ها و تلاش هایی داشتند. بنابراین جوّ حوزه با فعالیت های سیاسی و حتی فعالیت های حادّ چهره های روحانی آشنا بود و این مسایل مطرح بود. مرحوم آقای مطهری، هم در رابطه با فعالیت های سیاسی و هم در رابطه با فعالیت های مترقی فرهنگی و فکری اسلامی قرار داشت و در این زمینه ها هم علاقه مند بودند.
ولی فعالیت جدی و مؤثری که من از آن اطلاع داشته باشم مربوط به سال 1341 به بعد بود که مبارزات به رهبری امام خمینی در مسیر تازه ای در جهت خالص تر اسلامی وضع تازه ای به خود گرفت و در سال 1342 که من در زیر فشار ساواک ناچار شدم قم را ترک کنم و به تهران آمدم و در آن گروه روحانیونی که از طرف امام برای کار با هیئت های موتلفه اسلامی تعیین شدند مرحوم آقای مطهری هم شرکت داشتند. به هر حال از آن موقع به بعد در مبارزات شرکت داشتند تا مرحله اخیر که روحانیت مبارز در تهران تأسیس شد ایشان عضو برجسته و مؤثر تشکیلات مرکزی روحانیت مبارز بودند.

مرحوم آقای مطهری همان طور که گفتم دوستی بی تکلف و در دوستی و ادامه دوستی دیرپای، در رفتار اجتماعی نیز ساده و بی تکلف، در اهتمام به عبادات اسلامی دارای اهتمامی قوی، مردم دوست و انسان دوست و به هر حال از ملکات ارزنده متعددی پربهره بود. دارای پشتکار فراوان، جدّ و پشتکاردار، خوش قریحه و خوش نفس بود.

مرحوم مطهری دارای فکری قوی و تحلیل گر و قدرت جمع آوری و جمع بندی بود و این را در آثار و کتاب های ایشان به خوبی می توانیم بیینم. در فقه و اصول در حدّ اجتهاد و صاحب نظر و در فلسفه دوره اسلامی بسیار پرمطالعه و پربهره بود. در فلسفه مقایسه ای و تطبیقی با مکاتب فلسفی غرب در چند قرن اخیر دارای مطالعات گسترده در حدود منابع ترجمه شده به فارسی و عربی بود. در تفسیر و تاریخ و حدیث دارای مطالعات خوب و ارزنده بود و این کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ایشان نشان دهنده این بخش از مطالعات ایشان است.

از نظر خط فکری در زمینه ایدئولوی، ایشان سخت با خطوط التقاطی و انحرافی مخالفت داشتند و در برابر آنها حساسیت داشتند به طوری که با احزاب و گروه هایی که تفکر التقاطی داشتند سخت درگیر می شدند. از نظر خط سیاسی و مبارزاتی تا آن جا که من اطلاع دارم ایشان در همان خط امام گام برمی داشتند و به هر حال اگر هم در مواردی خود ایشان در تصمیم گیری نسبت به مسائل حساس از همان آغاز نقطه نظرهای روشنی همچون نقطه نظرهای روشن و صریح امام از خودشان نشان نمی دادند، در عمل می دیدیم که هر وقت از امام نقطه نظری روشن و صریح می رسید مرحوم آقای مطهری در جلسات بحث ها در تحقق بخشیدن به این نقطه نظرها کوشا بودند.

وقتی دو نفر با هم در طول بیش از 30 سال آشنایی و معاشرت دارند آن قدر خاطره ها زیاد است که نمی شود روی یکی از آنها انگشت گذاشت.

می توانم بگویم یکی از خاطراتی که به یادم مانده، دیدار مفصلی بود که با ایشان و براداران دیگر در مکه معظمه داشتیم. در آن سال من از هامبورگ به حج مشرف شده بودم، مرحوم آقای مطهری و عده ای از دوستان هم از تهران با کاروان "حسینیه ارشاد" آمده بودند و در آن سال چند سالی بود که ایشان را ندیده بودم، پس از چند سال دوری دیدن این دوست دیرین و انس با ایشان برایم بسیار جالب و مطلوب بود. در آن دیدار از خیلی مسائل سخن می رفت، از کوشش هایی که در آن جا می شد به سود رشد اسلام و انقلاب اسلامی بکنیم، از تلاش هایی که ایشان و دوستان در تهران با پایه گذاری "حسینیه ارشاد" و کارهای مشابه آن می کردند و از آینده ای که در آن، این کارهای موضعی گوناگون همچون جویبارهای کوچک به هم بپیوندند و سیلی خروشان و بنیان کن به وجود بیاورند که ریم شاهی را برکند و نظام اسلامی را به جای آن بنشاند.



ارسال توسط الف.افسری
بازدید : مرتبه
تاریخ : جمعه 90/1/19

zolal.net

علم و ایمان متمم و مکمل یکدیگرند.

علم نیمی از ما را می سازد و ایمان نیمی دیگر را هماهنگ با آن.

علم به ما روشنایی و توانایی می بخشد و ایمان عشق و امید و گرمی.

علم ابزار می سازد و ایمان مقصد.

علم سرعت می دهد و ایمان جهت...

 

علم توانستن است و ایمان خوب خواستن.


علم می نمایاند که چه هست و ایمان الهام می بخشد که چه باید کرد.


علم انقلاب بیرون است و ایمان انقلاب درون.


علم جهان را جهان آدمی و می کند و ایمان روان را روان آدمیّت می سازد.


علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می برد.


علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز.


علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح.


علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس.


علم امنیّت بیرونی می دهد و ایمان امنیّت درونی.


علم در مقابل هجوم بیماری ها ، سیل ها ، زلزله ها و توفان ها ایمنی می دهد و ایمان در مقابل اضطراب ها ، تنهایی ها ، احساس بی پنایی ها و پوچ انگاری ها.


علم جهان را با انسان سازگار می کند و ایمان انسان را با خودش.





از کتاب : انسان و ایمان




ارسال توسط الف. شیرازی
بازدید : مرتبه
تاریخ : جمعه 90/1/19

شهید مطهری علاوه بر تلاش برای تبیین و تحلیل اندیشه های اصیل اسلامی، بخش عمده ای از تلاش های خود را به آسیب شناسی اندیشه های موجود اختصاص داده بود تا در آن راستا، مانع انحراف اندیشه ی سیاسی اسلام از مسیر اصلی آن شود.


شهید مطهری در زمینه روش شناسی یک مشرب منعطف را دنبال کرده است. نه خود را به قیاس محدود می کند و نه این که اسیر استقرا و اسلوب تجربی می شود. او معتقد است انسان باید جایگاهش را بشناسد و بداند در کجا از اسلوب تجربی استفاده کند و کجا به قیاس بپردازد. این شیوه ی غیر تعصب آمیز روش شناختی، بنیادی بر اندیشه های شهید مطهری می گذارد که سیر تفکرات فلسفی تا اندیشه های سیاسی ایشان را به گونه ای دل نشین قابل فهم و پذیرش می کند.
شهید در ارتباط عقل و دین نیز تلاش می کند تا عقل را در راه تحلیل مسایل دینی به کار گیرد و علاوه بر تکیه بر عقل روشن اندیش، ضعف های عصر روشنگری غرب در نگاه تک بعدی به عقل را با توسل به اصول و احکام دینی برطرف سازد (1).
مراحل بالاتر در نگاه روشی و تحلیل فلسفی – سیاسی شهید مطهری با کشف ریشه های تاریخی مسایل فلسفی آغاز می شود. سپس مباحث مطرح نزد فلاسفه مورد بررسی قرار می گیرد و آن گاه در قالب مطالعه ی تطبیقی، موضوعات با توجه به نظرات فلسفی و سیاسی اندیشه مندان غیر مسلمان و عمدتاً با توجه ویژه به سیر اندیشه در غرب مورد بحث قرار می گیرد.
شهید مطهری در مباحث خود به نوعی آسیب شناسی و موردیابی مسایل سیاسی و دیگر مسایل مبتلا به جوامع اسلامی و جامعه ی ایران پرداخته و مطالعه ی موردی خود را بر روی موضوعات و مسایل مزبور سامان می دهد (2).

بنیادهای فلسفی
در رابطه ی فرد و جامعه، شهید مطهری معتقد است که « جامعه » بسان یک موجود زنده است که از حیات واقعی برخوردار می باشد. به اعتقاد ایشان « قرآن برای جوامع، سرنوشت مشترک، نامه ی عمل مشترک، فهم و شعور، طاعت و عصیان معنی ندارد و قرآن همان طور که برای فرد حیات و موت قائل است واقعاً برای جامعه نیز حیاتی، موتی و روحی قائل است (3)»
این نگاه شهید مطهری به جامعه برخلاف نگاه های ابزار گرایانه ی اندیشه ی غرب بعد از عصر روشن اندیشی به آن می باشد. در جامعه ی مکانیکی غرب، فرد اصل است و جامعه مصنوع او. اما در اندیشه ی شهید مطهری، فردیک موجود اجتماعی است که باید در اجتماع زندگی کند وگرنه منقرض خواهد شد. در واقع جامعه محل تحقق شخصیت فرد است. به همان نسبت جامعه نیز از افراد آن شخصیت می گیرد. چنین نگاهی نیز فارغ از تعصبات دو مکتب فردگرایی و جامعه گرایی (ایندیویدوالیسم و سوسیالیسم) شکل می گیرد و با نگاهی ویژه به نظریه ی فطرت در اسلام تقویت شده است (4).
در کل در نظریه ی تکامل اجتماعی انسان، شهید مطهری فطرت انسانی را اصل گرفته و معتقد است در قالب روابط مبتنی بر اخلاق فردی و اجتماعی، ایمان به هدف خلقت و بعثت انبیا، انسان می تواند مراحل تکامل را در جامعه ی اسلامی طی نماید. این نگرش هر گونه یاس و بدبینی نسبت به سرشت بشر و آینده ی بشریت را رد کرده و بانقد دگماتیسم موجود در مکاتب مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و علم گرایی منبعث از اندیشه های لیبرالی و روشن اندیشی همراه است (5).

نقد چهار جریان عمده
بخش عمده ای از اندیشه های فلسفی، اجتماعی و سیاسی شهید مطهری را می توان از نقد ایشان بر چهار جریان و مکتب عمده ی فکری – سیاسی سمت یابی کرد : مارکسیسم، ناسیونالیسم، تحجرگرایی و التقاط. این مباحث را به طور خلاصه مطرح می کنیم؛
شهید مطهری در عصری می زیست که عرصه ی فکری – سیاسی ایران و کشورهای اسلامی دیگر مورد هجوم مکاتب و ایدئولوژی های انحرافی و عمدتاً الحادی قرار گرفته بود. این امر حساسیت ویژه ای به مباحث انتقادی اندیشه مندان مسلمان در مقابل تفکرات عمدتاً وارداتی موجود می بخشید. این تفکر شهید با همان شیوه ی نظام مند فکری خود مکاتب و تفکرات فوق الذکر را به مقابله ی علمی – اندیشه ای طلبید.

الف) نقد مارکسیسم
ایدئولوژی مارکسیسم، بخش عمده ای از حیات بشر – در قرن بیستم را به خود معطوف ساخت. این مکتب از لحاظ فکری ریشه در اندیشه های کارل مارکس آلمانی (1883/م – 1818م) دارد اما از لحاظ سیاسی بیش تر پس از انقلاب کمونیستی روسیه (1917م) مطرح گردید.
در غرب، مارکسیسم را تحت عنوان یک ایدئولوژی انقلابی می شناختند و در اثر تلاش مارکسیست ها، بخش هایی از جهان اسلام نیز تحت تاثیر این ایدئولوژی قرار گرفته بود و شماری از جوانان انقلابی بدون آشنایی بنیادی با خاطرات واقعی این اندیشه و مکتب الحادی در دام آن افتادند به گونه ای که جنبش های انقلابی و ضد رژیم شاه در ایران نیز از این ضعف مصون نبودند.
مارکسیسم نوید جامعه ای بی طبقه را می دهد اما بنیادش بر ماده ی (ماتریالیسم) است. بر اساس این بنیان اندیشه ای، همه چیز ماده است و آن چه در جامعه های انسانی می بینیم اعم از دین، حکومت، نهادها و ساختارها روبنایی بر همان زیربنا یعنی روابط مادی – اقتصادی است.
بر این اساس مارکسیسم هنگام مواجهه با جهان لیبرال، ایده ی مقابله با سرمایه و سرمایه داری را مطرح کرد و اما در مقابل اغلب جوامع جهان سوم و به ویژه جوامع دینی از در مقابله با دین و تکیه بر نگرش دین زدایانه به جامعه و سیاست وارد گردید.
در ایران و جهان اسلام اقداماتی برای به انزوا کشاندن فرهنگ اسلامی در پیش گرفته شد و تلاش گردید این اقدام از طریق تحریف آیات قرآن و اصول اسلامی و حتی تحریف افکار شخصیت های اسلامی صورت گیرد. شهید مطهری در مقابل این انحراف موضع گرفت :
« ماتریالیست های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده اند. این تشبثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می رساند ». شهید مطهری، تحریف شخصیت ها، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ را نیرنگ تازه ی مارکسیست ها می خواند و معتقد است : « این نیرنگ تازه ای نیست، طرحی است که کارل مارکس برای ریشه کن کردن دین از اذهان توده های معتقد در صد سال پیش داده است … مطالعه ی نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال احیر منتشر شده و می شود، جای تردید باقی نمی گذارد که توطئه ی عظیمی در کار است … و برای این منظور جامه ی منطق را از تن کنده و به سلاح تبلیغ مجهز شده است (6). »

ب) نقد ملی گرایی
پس از جنگ جهانی دوم این نگرش در میان شماری از انقلابیون و فعالان جنبش های استقلال طلبی جهان سوم و جهان اسلام به وجود آمد که تنها با تکیه بر « ناسیونالیسم » (ملی گرایی) می توان مستقل شد و مستقل ماند.
ناسیونالیسم در ایران همزمان با هجوم اندیشه ها و مکاتب غربی، مطرح گردید و با برخی اصول اساسی اسلام ناهمخوان بود. بر مبنای این ایدئولوژی، ایرانی ها دارای یک احساس مشترک و وجدان و شعوری مجزا هستند که یک واحد سیاسی تحت نام ایران با ملت ایران را می سازد.
این نگرش در درجه اول مرزهای دارالاسلام را می شکند. به گونه ای که حتی ممکن است به جنگ های درون جوامع اسلامی منتهی گردد. موضوعی که متاسفانه کماکان جهان اسلام را آزار داده و مانع شکل گیری یک تفکر وحدت بخش میان آنها شده است.
این ایدئولوژی برای ایران بسیار خطرناک است چرا که ممکن است به تقسیمات درون ملی و درون کشوری نیز بینجامد. ایران جامعه ای متنوع و متشکل از گروه های قومی، زبانی و فرهنگ های مختلف است و اغلب کسانی که در تلاشند تا به این مملکت آسیب بزنند، شکاف های فرهنگی، قومی و زبانی را مطرح می کنند.
استاد مطهری به دنبال اثبات منطقی این استدلال بود که ایرانیان به اجبار و زور شمشیر مسلمان نشدند بلکه از یک سو به خاطر نفرت از نظام سیاسی- مذهبی طبقاتی ساسانیان و از سوی دیگر شعارها و آرمان های عدالت خواهانه ی اسلامی به اسلام گرویدند ». وی در خدمات متقابل اسلام و ایران معتقد است حتی اگر فرضاً که ایرانیان به زور مسلمان شدند، اما سهم فراوان ایرانیان را در باروری فرهنگ و تمدن اسلامی نمی توان نادیده گرفت. بنابراین شهید مطهری ضمن نقد ناسیونالیسم، نقش عمده ای در تبیین روابط و خدمات متقابل اسلام و ایران داشته است که از مهم ترین خدمات این متفکر شهید به جامعه ی اسلامی ایران به شمار می رود (7)

پ) مقابله با تحجر
شهید مطهری « اخباریون » یا طرفداران « اخباری گری » را بانیان تحجر در اندیشه و تحولات سیاسی اسلام می دانند و معتقدند اینان هنوز جوامع اسلامی را آزار می دهند و آفتی برای دین اسلام و مردم مسلمان هستند. هم چنین معتقدند : « اخباریین مظهر کامل جمهورند و به نظر می رسد که فکر اخباری گری در مشرق زمین، ناشی از فکر مادی گری در مغرب زمین بوده است، چون مقارن با پیدایش اخباری گری، در مغرب زمین عده ای پیدا شدند که فلسفه ی حس را ابداع کردند (8) ».
اخباری گری به صورت بسیار حق به جانب و عوام فربیانه اش، نوعی تحجر خطرناک را در جهان اسلام ایجاد کرده و مشکلات ناشی از این تفکر هم چنان ادامه دارد. شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان بخش عمده ای از تلاش های خویش را صرفاً مقابله ی منطقی با این نگرش زیان بار کرده است.
شهید مطهری نقد اخباری گری را در کنار نقد علم گرایی محض (سیانتیسم) به کار می گیرد و معتقد است هر دوی مکاتب و تفکرات فوق الذکر نه در ساختن انسانی توانا و قدرت مند، موفق خواهد بود و نه می توانند انسانی با فضیلت به جامعه تحویل دهند بلکه حاصل کار آنها چیزی جز انسان « تک ساحتی » (تک بعدی) نیست که جوامع اسلامی را تهدید می کند (9).

ت) انحراف التقاط
زمانی که زمینه های اسلامی و فرهنگی جامعه ی ایرانی خود به خود، اندیشه ها و مکاتب منحرف و وارداتی را پس زد، عده ای به این فکر افتادند که بخش هایی از مکاتب وارداتی را با بخش هایی از زمینه های فکری و فرهنگی کشورهای اسلامی و کشور ایران (به ویژه) ادغام نمایند تا آن مرام و مسلک بتواند زمینه های حضور در این جوامع را پیدا کند. از این رویه با عنوان « التقاط » یاد شده است. شهید مطهری در وصف این نگرش می گوید : « اگر کسانی پیدا شدند که نیمی از مکتب توحید را گرفتند و بقیه را از مکتب شرک به هم آمیخته، نتیجه ی آن، یک مکتب التقاطی خواهد بود (10) »
این توصیف پاسخی قطعی و جدی به تفکرات التقاطی است. در واقع خطر چنین تفکراتی که به طور عمده با پوشش اسلامی در صدد ایجاد منفذ و پایگاه برای اندیشه های منسوخ شده یا پس زده شده در جامعه ی ایران بودند، به مراتب از خطرات همان مکاتب اصلی بیش تر بوده و هست. این نگرش در آستانه ی انقلاب و حتی چند سال ابتدای آن در میان مجامع و محیط های دانش جویی ایران رخنه کرده بود.
شهید مطهری التقاط را « توطئه ی عظیم » می داند که به ویژه از ناحیه ی ایدئولوژی ماتریالیستی دنبال می شود. ایشان معتقدند که ماتریالیسم از درهای مختلف وارد شده و اکنون راه خطرناک تری را در پیش گرفته است. به اعتقاد شهید مطهری یکی از نمودهای این نگرش خطرناک در شعار التقاطی، به نام خدا به نام خلق قهرمان، وجود دارد؛ موضوعی که نوعی شرک را تداعی می کند.

نتیجه
به طور خلاصه می توان گفت که شهید مطهری علاوه بر تلاش برای تبیین و تحلیل اندیشه های اصیل اسلامی، بخش عمده ای از تلاش های خود زا به آسیب شناسی اندیشه های موجود اختصاص داده بود تا در آن راستا، مانع انحراف اندیشه ی سیاسی اسلام از مسیر اصلی آن شود. بدون شک هر چه جامعه و محیط فکری جهان اسلام و ایران با آفات و تهاجم بیش تر مواجه شود، رجوع بیش تر به آثار و افکار شهید مطهری الزامی تر است؛ آثار و افکاری که امروزه حتی بیش از گذشته واقعیات موجود در جوامع اسلامی و نگرش دیگر جوامع و مکاتب به آن را روشن می سازد.




ارسال توسط الف. شیرازی

چکیده: فعالیتهای دکتر شریعتی و استاد مطهری در دانشگاهها در سالهای قبل از انقلاب نقش بسزایی در ترویج اندیشه های اسلام انقلابی و مقابله با ترویج افکار الحادی و التقاطی داشت. این فعالیتها موجب پیوند دانشگاه با روحانیت انقلابی شد و در پذیرش رهبری حضرت امام خمینی(ره)، با ویژگی هایی که در شخصیت و افکار ایشان وجود داشت، از سوی دانشجویان انقلابی به منصه ی ظهور رسید
دانشگاه به سبک امروزی در قرن ?? ه. ش با تأسیس دارالفنون در کشور رایج شد و در سال ???? ه. ش نهادهای دانشکده و دانشگاه با تاسیس دانشگاه تهران شکل گرفت. به فاصله ی هشت سال از تاسیس دانشگاه به شیوه ی جدید در ایران، انجمنهای اسلامی در دانشگاهها شکل گرفت،که منشأ آنها یک گروه آموزشی به نام «کانون اسلام» بود.
این گروه در سال ???? ه. ش بوسیله آیت الله طالقانی در تهران بنیان نهاده شده بود. آیت الله طالقانی این مرکز را به منظور نشر معارف و علوم قرآنی بنیان نهاد، تا در جهت پیوند حوزه و دانشگاه تلاشهای گسترده ای را بعمل آورد. رابطه تنگاتنگ روحانیت و دانشگاه، از سال ?? به دنبال اعلامیه ی معروف امام(ره) و قیام ?? خرداد شکل تازه ای یافت و در یک پروسه ی تکوینی به زعامت و پیشوایی سیاسی امام (ره) (علاوه بر زعامت دینی) در بین توده مردم و دانشجویان انجامید. علاوه بر ارتباط عمیق دانشجویان با امام(ره) افراد دیگری همچون مرحوم دکتر شریعتی و شهید مطهری نیز در ارتباط بین مذهبیون با تحصیلکردگان دانشگاه ها در قبل از انقلاب نقش به سزایی برعهده داشته اند.
در این نوشتار علاوه بر آشنایی با زندگی سه شخصیت بزرگ در انقلاب اسلامی (شریعتی، مطهری و امام خمینی(ره) ، به گوشه هایی از تفکرات و نحوه تعامل آنان با دانشجویان در قبل از انقلاب پرداخته میشود. همچنین یادآور میشود که در این مقاله ترتیب ارائه مطالب بر اساس تقدم وفات این بزرگان صورت پذیرفته است.

استاد شهید مرتضی مطهری

مرتضی مطهری در سیزده بهمن ????در روستای فریمان مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان گشود. وی پس از تحصیل مقدمات علوم اسلامی در مشهد در سال ???? عازم حوزه علمیه قم شد. در اوایل مهاجرت به قم، در دغدغهای روحی به سر میبرد و اندیشه های مربوط به خداشناسی او را سخت به خود مشغول می داشت. وی تا سالهای ? ـ ???? به آموختن علوم ادبیات، منطق، سطوح متوسط و عالی فقه و اصول اشتغال داشت، و سپس به تحصیلات اساسی و تحقیق و تحصیل رسمی علوم عقلی پرداخت. سال ???? در مسیر زندگی شهید مطهری نقطه عطفی به شمار میآید، از این سال ذهن کنجکاو او به طور جدی به طرف مسائل اساسی معطوف شد، و به مسائل مهمی مانند علل عقب ماندگی مسلمین، اشکالات در حوزه علمیه و سازمان روحانیت، دوری از عمق معرفت اسلامی و صدها مشکل دیگر اندیشید. وی در سال ???? به تهران مهاجرت کرد و اولین اثر مهم خود یعنی، مقدمه و پاورقی به جلد اول «اصول فلسفه و روشن رئالیسم» علامه طباطبایی(ره) را نگاشت. شهید مطهری در سال ???? تدریس خود در دانشکده الهیات دانشگاه تهران شروع کرد، و به مدت ?? سال به تدریس و تحقیق در آنجا ادامه داد.
از اوایل سال ???? فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و خدمات فرهنگی و اسلامی وی ابعاد گسترده تری گرفت. مقالات،سخنرانیها و کتابهای شهید مطهری در این زمان نقش با اهمیتی در بیداری مردم ایران علیه جنایات رژیم پهلوی داشت. در این سالها همکاری شهید مطهری با هیئتهای مؤتلفه، در عمل، ایشان را وارد مبارزات پنهانی علیه رژیم نمود.
در سال ???? شهید مطهری هدایت حسینیه ارشاد را پذیرفت جایی که روشنفکران دانشگاهی در آن تجمع نموده بودند. وی طی رهبری خود در حسینیه ارشاد سعی نمود که افکار و اندیشه ها را متوجه اسلام راستین سازد و بدعتها و خرافه های وارداتی استعمارگران را از مغزها بزداید و در ابعاد گوناگون ایدئولوژی اسلامی را نمایان سازد. اوایل دهه پنجاه، سالهای مبارزه شهید مطهری علیه التقاط بود، ایشان به خطری که متوجه روشفنکران، فضلا و محققین بود توجه نموده و به شدت با اشتباهات و انحرافات غربگرایان و به خصوص مجاهدین به مقابله برخاستند.
قبل از پیروزی انقلاب، شهید مطهری در سفری به پاریس از طرف امام(ره) مسؤل تشکیل شورای انقلاب گردیدند،در بازگشت به ایران، ایشان به همراه شش تن دیگر از یاران امام(ره) این شورا را تشکیل دادند. پس از پیروزی انقلاب،ایشان مهمترین و مورد اعتمادترین مشاور امام(ره) بودند. از جمله آثار شهید مطهری می توان به نهضتهای اسلامی درصد سال اخیر، نظام حقوق زن در اسلام، علل گرایش به مادیگر، انسان و سرنوشت، عدل الهی، خدمات متقابل اسلام و ایران، جهانبینی توحیدی، انسان و ایمان و اشاره کرد.
استاد مطهری یکی از متفکرین دینی بود که معقتد بود اسلام مکتبی توانا است، که میتواند مسلمانان را از این وضع انحطاطی نجات دهد، به شرط آنکه به تعالیم اولیه اسلام برگردیم و دوباره آنها را احیا کنیم. وی با ذکر این نکته که همین مکتب بوده است که توانسته در زمانی که غرب در دوران تاریک خود به سر می برد دوران طلایی را خلق کند، اذعان میکند که اگر این دین، امروز کارایی خود را از دست داده است به این دلیل است که از تعالیم اصلی آن، جامعه به نحو احسن اجرا نمی شود، و به آن پیرایه هایی بسته شده است، شهید مطهری تفسیر تازهای از حکومت اسلامی، دموکراسی و رهبری متعهد ارائه داد، و در همه ی آنها خواهان استقلال و جدایی از افکار غرب بود. وی از غرب انتقاد می کرد و به خاطر خصوصیت استعماری و جنبه های مادی و مصرفی تمدن غرب، آن را یکی از موانع اصلی رشد و توسعه ی کشور می دانست. شهید مطهری بعنوان یک اندیشمند احیاءتفکر دینی، خواستار آن بود که دین و مذهب دوباره به صحنه ی اجتماع بازگردانده شود، و علاوه بر اینکه خواستار شناختن غرب و اتخاذ ویژگیهای مثبت آن بود،اصل را بر باز سازی فکر دینی قرار داده و سعی نمود از اسلام یک ایدئولوژی بسازد تا راهگشای مسائل و مشکلات جامعه ی امروز مسلمین باشد. وی دین و سیاست را از یکدیگر جدا نمی دانست و خواهان آن بود که قوانین اسلام راهنمای عمل سیاسی جامعه باشد.
شهید مطهری به دلیل حضور در دانشگاه و مدارس علوم دینی، پلی بود میان دو قشری که سالها از هم جدا نگه داشته شده بودند. طلبه و دانشجو که طبیعی ترین وسایل همکاری و هم فکری را در اختیار دارند، از همدیگر دور بودند. آنان در وجود شهید مطهری نقطه ارتباط و اتصال خود را دیدند و به هم نزدیک شدند، قشر دانشگاهی نیز در وجود وی، اسلام شناسی متعهد و قابل اعتماد را یافت. تلاش وی در این بود که مدارس جدید و قدیم را به هم وصل کند.
تلاش فکری شهید مطهری برای مقابله با انحرافات دینی و خلع سلاح گروههای مارکسیستی و التقاطی، همچنین جذب جوانان به اسلام، نقش بسزایی داشت. احیای تفکر دینی توسط شهید مطهری و گرایش جوانان بویژه دانشجویان به اسلام، زمینه های مناسبی برای پیوند حوزه و دانشگاه بوجود آورد. این امر در پذیرش رهبری امام(ره) از طرف دانشجویان انقلابی به منصه ظهور رسید.

امام خمینی(ره)

سید روح الله موسوی خمینی در روز ?? شهریور ???? ه. ش در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی، در خانوادهای روحانی تبار دیده به جهان گشود. پدر ایشان آیت الله سید مصطفی موسوی بود، و در حالیکه پنج ماه از تولد سید روح الله میگذشت، در بین راه خمین ـ اراک مورد سوء قصد مزدوران و عمال حکومت وقت قرار گرفته و به شهادت رسید. تا سن ?? سالگی فرصتی برای روح الله بود که به فراگیری قسمتی از معارف متداول روز و علوم مقدماتی و سطح حوزههای دینی از جمله ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول در نزد معلمین و علمای منطقه بپردازد.
تبار روحانی، شهادت پدر و فضای روحانی خانواده انگیزههای قوی در رویکرد سید روح الله ?? ساله به مسلک روحانیت بود. سید روح الله در سال ???? ه. ش برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه اصفهان رهسپار شد، اما آوازه بلند حوزه علمیه اراک که در آن زمان تحت زعامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی رونقی یافته بود، ایشان را به اراک جذب کرد، و اندکی پس از هجرت آیت الله حائری به قم، وی نیز عازم دیار قم شد. روح حساس و جستجوگر سیدجوان باعث شد تا علاوه بر ادبیات عرب ودروس فقه و اصول به رشته های دیگر علمی از جمله ریاضیات، هیئت و فلسفه بپردازد.
در دوره ی پهلوی اول دو حادثه در شکل گیری شخصیت امام(ره) موثر بود، اول هجرت علمای اصفهان به رهبری آیت الله حاج آقا نورالله اصفهانی به قم در سال ???? ه. ش در اعتراض به برنامه های ضد مذهبی رضاشاه؛ دوم، ماجرای درگیری و رویارویی آیت الله بافقی با رضا شاه که یکسال پس از تحصن اتفاق افتاد. این دو حادثه به علاوه تأثیرات روحانی نامدار آیت الله سید حسن مدرس بر روح حساس و پرشور امام(ره)، فرصت مناسبی برای امام(ره) بود تا در شناخت جایگاه و اهمیت روحانیت و همچنین قدرت آن در تأثیرگذاری بر جامعه و دولت به نتایج مهمی برسد.
در مقطعی دیگر؛ در سال ?? به دنبال تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و موضع گیری روحانیت و در راس آن امام تهدید شدید اللحن ایشان و حمایت اقشار مختلف، در کمتر از دو ماه، لایحه مزبور رسماً لغو گردد. این پیروزی برای امام(ره) فرصتی جدید بود تا وجه ی اجتماعی و سیاسی حوزه را تقویت نماید. به دنبال اعلام انقلاب سفید، امام(ره) در بیانیه ای که به مناسبت تحریم نوروز سال ?? و محکومیت همسویی شاه با اهداف اسرائیل و آمریکا صادر کردند، اعلام نمودند: من چاره را در این می بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غم خوار ملت ایران باشد بیاید. امام(ره) با احساس مسؤلیت بسیار بالایی که نسبت به دیگر مراجع در جریان نهضت انجمنهای ایالتی و ولایتی و بعد در واکنش نسبت به انقلاب سفید و سرانجام لایحه کاپیتولاسیون نشان داد، ویژگیهای شخصی، مثل گستاخی انقلابی و اراده آهنین خود را به نمایش گذاشت. حمله رژیم به مدرسه فیضیه و مدرسه دینی طالبیه تبریز و پس از آن صدور اعلامیه معروف امام(ره) تحت عنوان «شاه دوستی یعنی غارتگری» منجر به دستگیری ایشان و در نتیجه قیام ?? خرداد ???? گردید. زعامت و پیشوایی سیاسی امام(ره) نیز از سالهای??و ?? آغاز و در یک پروسه تکوینی شکل گرفت و توجه توده مردم و دانشجویان به ایشان جلب شد. امام در دوران تبعید امام(ره) به بازنگری تجربیات بدست آمده و مهمتر از آن تدوین تئوری حکومت اسلامی یا ولایت فقیه پرداخت ، اصلی که اساسی ترین محور اندیشه سیاسی ـ مذهبی امام(ره) به شمار می رود. این دوره که در ایران، مصادف با رشد روشنفکری مذهبی نیز بود، فرصت مناسبی برای ابلاغ اندیشه های اجتماعی امام(ره) به نسل جوان بود. از مهمترین کوششهای به عمل آمده در این دوره، بسط نظریات حکومت اسلامی در قالب کتاب مشهور ایشان یعنی «ولایت فقیه» بود که در تیراژ وسیعی در خارج و سپس داخل کشور منتشر گردید.
تاکید اساسی امام(ره) به فعالیت فرهنگی و تغذیه فکری نسل جوان اگر چه به مذاق بعضی از هواداران برخوردهای خشونت آمیز خوش نمی آمد، اما وقایع سالهای بعد نشان داد که امام(ره) به خوبی از خلاء جریانات فکری در مواجهه با اندیشه های مکاتب دیگر بخوبی آگاه بوده است. دانشجویان نیز در چهره امام(ره)یک رهبری دینی و در عین حال انقلابی و نوگرایی را می دیدند که می تواند ضمن اینکه به الزامات توسعه و پیشرفت ایران و حل مسائلی مانند استبداد، استعمار و نوسازی جامعه پاسخ بدهد، در عین حال تمام این راه حلها را در یک چارچوب دینی و اسلامی عرضه میکرد. به این معنی که دانشجویان به سطحی رسیده بودند که هم خواهان دین و توسعه بودند، و هم میخواستند هویت ملی و اسلامی خود را حفظ نمایند، و از تاریخ، سنتها و مبانی اعتقادی خود جدا نشده و در عین حال بتوانند برپایه این دین، دنیایی نو بسازند.
همچنین دانشجویان به دلیل نوع کار، موقعیت سنی و شرایط محیطی، فراهم بودن شرایط نقد جامعه در دانشگاه روحیه پرشور، حسّ مسولیت بالا، دسترسی به اطلاعات و آگاهیها، افزایش ارتباطات، میل به ارتقا معرفت، تحلیلهای بالاتر از سطح عامه، حساس بودن نسبت به درد و رنج توده مردم و ستم نسبت به جامعه و به بن بست رسیدن سایر گفتمانهای رایج مانند گفتمان ناسیونالیستی و گفتمان سوسیالیسی، اولین مخاطبان گفتمان نواندیشی و نوگرایی امام(ره) بودند.
از سویی نیز اقبال امام(ره)در میان دانشجویان مبتنی بر مجموعه ویژگیهایی بود که در شخص امام(ره) متجلی شده بود، هر چند امکان داشت که اشخاص و یا گروههایی برخی از ویژگیهای امام(ره) را داشته باشند، اما تبلور این ویژگیها در آنها تک بعدی بود، گفتمان سیاسی امام(ره)که باعث گرایش دانشجویان به ایشان گردید از ویژگیهایی همچون نوگرایی دینی، شعارهای عدالتخواهانه و شخصیت فرهمند برخوردار بود. در کنار این ویژگیها عوامل دیگری همچون بی اقبالی گفتمان مارکسیستی، ناکار آمدی مشی چریکی، خلاء رهبری جنبش انقلابی و احساس هویتی که در گفتمان سیاسی امام(ره) مشهود بود، از دیگر علل گرایش دانشجویان نسبت به گفتمان سیاسی امام(ره) بود.
دانشجویان پس از پذیرش رهبری امام(ره)، با مردم پیوند عمیقتری یافتند. آنها به تجربه دریافته بودند که یک حرکت سیاسی اگر مردمی نشود به بن بست خواهد رسید، و از به وجود آمدن یک جنبش فراگیر که بتواند پایه های نظام سیاسی را تغییر دهد بازمی ماند، از این رو طریقه ی بسیج سیاسی همگانی را ـ که شیوه صحیح و منتخب روحانیت بود ـ پیشه ی خود ساختند. حضور دانشجویان در میان توده ی مردم که حضوری پرشور در صحنه ی انقلاب داشتند موجب ارتقای موقعیت سیاسی و اجتماعی آنها بین مردم گردید و همراه با دیگر تحولات و پیوند میان مردم، دانشجویان و روحانیت -که کاملاً وارد عرصه ی سیاسی مبارزه با رژیم شده بودند- موجب پیدایی صفهای مستحکم مبارزه گردید. و به این ترتیب انقلاب اسلامی ایران، با همت و تلاش زنان و مردان مسلمان ایران و بویژه فداکاری دانشجویان پیشتاز و مسلمان انقلابی تحت رهبری حضرت امام خمینی(ره) به پیروزی رسید.

دکتر علی شریعتی

علی شریعتی در سال ???? در روستای مزینان در استان خراسان بدنیا آمد و دوران کودکی را در همان روستا گذراند،اجداد شریعتی همه از عالمان دین بودند. پدرش محمد تقی شریعتی نیز از تلاشگران و اندیشمندان مذهبی معاصر ایران و بنیانگذار کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد بوده است . شریعتی در سال ???? برای تحصیل به مشهد آمده و پس از گذراندن دوره ابتدایی و سیکل، وارد دانشسرای عالی میشود. همزمان با بالا گرفتن مبارزات ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق، شریعتی نیز با ملّییون مشهد همکاری مینماید.
شریعتی در این زمان با جمعیت خدا پرستان سوسیالیست به رهبری محمد نخشب آشنا میشود و از افکار آنها تأثیر می پذیرد. در سال ???? به جرم طرفداری از حکومت ملی بازداشت میشود که این اولین بازداشت وی است. در همین سال کتاب «ابوذر» نوشته (جوده السحار) را ترجمه میکند و از همین زمان تا آخر عمرش به ایده های ابوذر عشق میورزد، و پس از اتمام دوره دانشسرای عالی، در مدارس شروع به تدریس میکند و کتاب«مکتب واسطه» را نیز در همین زمان مینویسد. در سال ???? در دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد شروع به تحصیل مینماید و هم زمان به فعالیتهای سیاسی اش ادامه میدهد. به دنبال احراز رتبه ی اولی از دانشگاه، بورس تحصیلی گرفته و برای ادامه تحصیل عازم فرانسه میشود. در آنجا از محضر استادانی چون لویی ماسینیون شرق شناس و گورویچ جامعه شناس معروف و ژاک برک بهره مند میشود، این اساتید تاثیرات شگرفی بر روی شریعتی گذاشتند به گونه ای که وی در کتاب کویر در قست معبودهای من از آنان به نیکی یاد می کند. در همین ایامِ تحصیل در فرانسه، با رهبران انقلاب الجزایر آشنا میشود و با آنان همکاری می نماید و فعالیتهای سیاسی اش را در ضمن همکاری با اعضای جبهه ملی در خارج ادامه میدهد. شریعتی در سال ???? به عنوان استاد دانشکده ادبیات وارد دانشگاه مشهد شد،که از همین زمان همکاری او با حسینیه ارشاد که موسسه ای مذهبی در تهران بود شروع میشود. حیات بارور شریعتی از همین زمان آغاز میگردد در سالهای ?? ـ ????کتابهایی نظیر «تشیع علوی، تشیع صفوی»، «مسولیت شیعه بودن»، «حسین وارث آدم» و «روشنفکر و مسولیت آن در جامعه» از وی منتشر میشود.
دکتر شریعتی را بایستی در زمره یکی از نیروهای اصلی انقلاب، پس از شخص امام(ره) به شمار آورد. این دیدگاه که به نوعی ریشه در واقعیتهای مسلّم اجتماعی دارد بازگو کننده ی همان اصل مهم، در وقوع همهی انقلابهای اجتماعی است و آن نقش «آگاهی» در تولّد انقلابهاست. به عبارت دیگر دوره ی «ارشاد» را می توان سکوی پرتاب نسل جوان به سوی اسلام و انقلابی گری و ظرف ذهنی انقلاب اسلامی به شمار آورد، که طی آن مفاهیم ایدئولوژیکی و حرکت زای انقلاب توسط شریعتی تفسیر مجدد گردید. به اعتقاد شریعتی اسلام، به خصوص تشیع، آن گونه که بسیاری از روشنفکران مذهبی میگویند، نه اعتقادی محافظه کار و جزمی است، و نه آن گونه که بعضی از روحانیون مرتجع میگویند، یک عقیده شخصی غیر سیاسی است، بلکه آرمانی انقلابی است که همه ی وجوه حیات، بویژه سیاست را در برمی گیرد، و مومنان حقیقی را وا میدارد تا به هرگونه ستم، بهره کشی و بی عدالتی اجتماعی به نبرد برخیزند. شریعتی بر این باور بود که نابسامانیهای کشور ایران؛ امپریالیسم جهانی، صهیونسیم بین المللی، استثمار، سرکوب، نابرابری طبقاتی، کارتلها، شرکتهای چند ملیتی، نژاد پرستی،امپریالیسم فرهنگی و غرب زدگی هستند. شریعتی خود را ادامه دهنده و تکمیل کننده چیزی می دانست که مسلمانان رادیکال نسل پیشین آغاز کرده بودند،یعنی تدوین دینی دنیاگرا که برای روشنفکران نو جذابیت داشت، بیانی که بازاریان سنتی و تودههای مذهبی را فراری دهد. دکتر شریعتی با نقد و برخورد انتقادی با مدرنیته و روشنگری قصد داشت که الگوهای روشنفکری ایرانی را فراتر از غرب ببرد و از تبدیل شدن آن به مدینه فاضله جلوگیری کند. دکتر شریعتی در همین راستا اعلام کرد که مذهب من یک مذهب ماوراء علمی است یعنی از علم می خواهد گذر کند، و عرفانی که من مطرح می کنم یک عرفان ماوراء عقلی است، یعنی اینکه از بستر عقل و خرد عبور می کند و در یک موضع بالاتر می نشیند. به این ترتیب دکتر شریعتی برای دانشجویان یک فضای فکری را ترسیم کرد که نه تنها در برابر غرب احساس حقارت نکنند بلکه احساس کند که دارای یک ایدئولوژی برتر و کاملتر هستند.
با ظهور دکتر شریعتی و آغاز فعالیت در حسینیه ارشاد، دانشجویان مذهبی که تا این سالها نسبت به مارکسیستها در دانشگاه در اقلیت بودند، رشد و بالندگی یافتند. در سایه نشر و گسترش افکار شریعتی و فعالیتهای حسینیه ارشاد به تدریج فعالیتهای دین ستیزی رژیم در دانشگاهها با شکست مواجه شد، و موج جدید تیپ دانشجوی مذهبی در دانشگاه شکل گرفت؛ همچنین گفتار و کردار شریعتی و تأثیر آن بر دانشگاه و دانشجویان، دید مردم نسبت به دانشگاه عوض کرد. دکتر شریعتی به دو دلیل برای دانشجویان جذابیت داشت: اول اینکه از یک خانواده مذهبی برخاسته و به رغم تحصیل در اروپا، فریفته ی مکاتب غربی نشده بود و دوم اینکه وی دارای افکار اسلامی ـ انقلابی بود.
شریعتی تلاش نمود از پایگاه اسلام انقلابی و نه اسلام سنّتی، دانشجویان را برای مقابله با رژیم مجهز نماید. او به خوبی به نقد علمی مارکسیسم پرداخت و با احیای فرهنگ مبارزه و شهادت، به پویایی دین اسلام که گرایش دانشجویان را به همراه داشت همّت گماشت. از این زمان است که شریعتی به منظور پیوند بین روشنفکر و روحانی وارد عمل شد. وی با شفاف کردن روحانیت و بر طرف کردن بدبینی هایی که روحانیون و روشنفکران نسبت به هم داشتند، موجب آشتی بین این دو گروه شد. در واقع شریعتی یکی از عوامل مهم اتصال دانشجویان به روحانیون و شخص امام(ره) محسوب میشود.
دکتر شریعتی با کتاب امت و امامت خود با ترسیم رهبری متعهد انقلابی، که در واقع برای سرنگونی یک نظام استبدادی وابسته به صحنه می آید و جامعه را برای ورود به یک دنیای تازه و یک مرحله جدید آماده می کند،نقش عمده ای در شناساندن امام(ره) در نزد دانشجویان بر عهده داشت. پیوند دانشجویان با روحانیون مبارز و به ویژه اندیشه های دکتر شریعتی موجب گردید، جایگاه امام(ره) در نزد دانشجویان رفیعتر گردد، به نحوی که در نهایت، ایشان به عنوان رهبر یک جنبش انقلابی از طرف دانشجویان پذیرفته شدند. پذیرش امام(ره) از طرف دانشجویان دفعتاً صورت نگرفت، بلکه این امر در یک روند چند ساله تکامل یافت و در نیمه اول دهه ?? ، دانشجویان انقلابی، امام(ره) را به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب پذیرفتند.

نتیجه

فعالیتهای دکتر شریعتی و استاد مطهری در دانشگاهها در سالهای قبل از انقلاب نقش بسزایی در ترویج اندیشه های اسلام انقلابی و مقابله با ترویج افکار الحادی و التقاطی داشت. این فعالیتها موجب پیوند دانشگاه با روحانیت انقلابی شد و در پذیرش رهبری حضرت امام خمینی(ره)، با ویژگی هایی که در شخصیت و افکار ایشان وجود داشت، از سوی دانشجویان انقلابی به منصه ی ظهور رسید؛ پذیرش رهبری امام (ره) از سوی دانشجویان، یکی از عمده ترین گروههای درگیر در انقلاب، یکی از علل مهم پیروزی انقلاب اسلامی در سال ?? بود.




ارسال توسط الف. شیرازی
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 90/1/18

دو واژه در فرهنگ اقتصاد اسلام مطرح است که باید تبیین گردد تا از هرگونه تحریف مصون بماند. این دو واژه که درمقابل هم قرار دارند، یکی قناعت است و دیگری حرص و ولع. قناعت به عنوان یک ارزش دینی صفت بسیار خوبی‏است، و حرص و ولع به عنوان ضد ارزش صفت بسیار بدی است. انسان نباید در امور مادی حریص باشد و نباید ولع داشته باشد. زیرا حریص بودن بسیار بد و قانع بودن بسیار خوب‏است. آنچه مهم است این که بدانیم قناعت در چه چیزی خوب است و حرص و ولع درباره چه چیزی بد است، آیا این دوواژه به طور مطلق یکی ارزش و دیگری ضد ارزش است؟ به عنوان یک اصل اساسی در این مبحث باید دانست که قناعت فضیلت اخلاقی و چیز بسیار خوبی است، یک ارزش‏دینی است، منتها در مصرف. اما همین قناعت یک رذیلت اخلاقی و چیز بسیار بدی است و در فرهنگ دین به عنوان‏ضد ارزش مطرح است، منتها در تولید. قناعت در تولید صفت بسیار زشت و ننگ آور و نکبت بار است، چرا که انسان‏نباید در تولید قناعت داشته باشد. حرص و ولع صفت بسیار بدی است و نکوهش شده و سرزنش شده، منتها حرص‏و ولع در مصرف. در مصرف حریص بودن ضد ارزش است که انسان مصداق این آیه بشود )و تحبون المال حبا جما(.انی صفت بسیار بدی است. اما همین حرص و ولع در فرهنگ اسلامی به عنوان یک ارزش مطرح است، منتها درتولید. در تولید و فعالیت سالم اقتصادی، انسان تا می‏تواند باید حرص و ولع داشته باشد. اگر انسان در اعتقاد، جهان بینی الهی داشته باشد و در اقتصاد، فعالیت‏های سازنده را در ابعاد گوناگون زندگی عبادت‏بداند، وقتی که کار کردن و تولید عبادت شد، عبادت هر چه بیشتر بهتر. اساسا در فرهنگ دین فعالیت‏های سازنده‏مطلقا عبادت است، و حرص و ولع در ثروت اندوزی و مصرف عمل بدی است که انسان بخواهد همه چیز را برای‏خودش داشته باشد. از طرفی قناعت در مصرف خیلی خوب است که انسان در مخارج شخصی قانع باشد، اما این قناعت در فعالیت و کار و تلاش می‏شود ضد ارزش. انسان در کسب و درآمد قانع باشد صحیح نیست. و از طرف دیگر حرص و ولع در مطلق ‏فعالیت‏ها، چه اقتصادی، چه فرهنگی و علمی ارزش است، انسان در هر رشته از امور اجتماعی که فعالیت می‏کند بایدحریص باشد 

(کتاب اخلاق اقتصادی -نویسنده استاد سید علی طباطبایی)
http://www.sayyidalitabatabaei.com/




ارسال توسط سید م. طباطبائی
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 90/1/18

باید خداوند متعال آغاز و انجام فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد. و باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید و قدم نفس را وقف حرکت به سوی خدای سبحان قرار داد و با مرکب عقل در ملکوت اعلی و آیات کبرای الهی سفر کرد و چون به جایگاه خویش بازگشت خدای متعال را در آثار خود منزه بدارد، زیرا او آشکار و نهان است و برای هر چیزی به هر چیزی تجلی می کند و او را در هر چیزی نشانه ای است که بر یگانگی اش شهادت می دهد.

­و آن گاه که این حالت بر او ملکه شد، نگار ملکوت در جانش نقش می­بندد و قدس لاهوت برایش تجلی می­کند، کسی که با عالم اعلی انس گرفته باشد بالاترین لذت را خواهد چشید، آنچه سزاوار اوست می­گیرد و سکینه و آرامش به او اضافه می­شود، و بر اوضاع عالم ناسوت مطلع می­شود در حالی که نسبت به اهل آن مهربان است، و سختی دنیا برایش هموار و سنگینی امور دنیا برایش سبک گشته است.

همواره نفس خویش را به ذکر حق مشتاق می­دارد و با یاد خدای سبحان مسرور می­باشد، از دنیا و اهل آن در تعجب است همان گونه که آنان از او در شگفت­اند.

و باید دانست که برترین حرکات نماز و بهترین عبادات روزه است، نافع­ترین نیکی صدقه و پاک­ترین روش­ها تحمل نمودن است، و بیهوده­ترین تلاش جدال است، تا زمانی که انسان توجه به قیل و قال و مناقشه و ستیز دارد هرگز جانش از پلیدی­ها نمی­رهد، بهترین عمل آن است که از نیت خالص سرزند، ریشه­ی همه­ی فضیلت ها حکمت است، معرفت ربوبی و خداشناسی سرآغاز همه چیز است، کلام طیب و اعتقاد درست به سوی او اوج می­گیرد و بالا می­رود و عمل نیک و صالح آن را مدد می­کند.

دروغ و کذب را چه در گفتار و چه در خیال کنار بگذارید تا ملکه­ی صداقت در جان­تان شکل گیرد و خواب­های خوش و رویاهای صادق نصیب تان گردد. لذت ها را در جهت اصلاح طبیعت و ابقاء شخص و نوع بکار گیرید، و نوشیدنی ها را با هوس و شهوت ننوشید بلکه برای بهبودی و مداوا بنوشید.

با هر کس بر طبق عادت و منش او معاشرت کنید. در انفاق کردن دارایی خویش را ملاحظه کنید، برای کمک و مساعدت با مردم کارهایی که خلاف میل­تان است انجام دهید، در آداب شرعی کوتاهی ننمایید و سنت های الهی را بزرگ شمارید، و بر تعبدات دینی مواظبت داشته باشید. این چنین انسانی با خدا پیمان بسته است که راه و روش او این گونه باشد.

والله ولی الذین آمنوا و هو حسبنا و نعم الوکیل

http://www.sayyidalitabatabaei.com/

اعیان الشیعه-ج?ص??




ارسال توسط سید م. طباطبائی
بازدید : مرتبه
تاریخ : چهارشنبه 90/1/10

گاهی شنیده میشود که میگویند ولایت فقیه ابتکار امام خمینی و البته در راستای مصلحت اندیشی اجتهادی ایشان، برای سلب مشروعیت رژیم شاه و کسب مشروعیت برای تشکیل حکومت اسلامی و خلع سلاح همیشگی مخالفین بوده و ایشان اولین فقیه و مرجع شیعه اند که این نظریه را از اول داده پرداخته و به آن جامه عمل پوشاندند!

این شبهه الان در برخی محافل مطرح میشود تا بتوانند تاریخ مصرف برای ولی فقیه قائل شوند و بگویند حالا که شاهنشاهی ساقط گشته و سی سال از عمر نظام ولایی سپری شده و کارامدی ولی فیقه تضعیف گشته است، بهتر است بگوییم ابتکار امام خمینی نیز نیاز به بازنگری و معاصر سازی دارد و قالبهای بهتری مطابق با نیاز فعلی جامعه و بین الملل باید برای حاکمیت ارائه گردد!

 در این راستا که در نوع خود حربه خوب و کارامدی هم در مبارزه با این اصل مترقی و رشد یافته و عزت آفرین شیعی محسوب شده و میشود؛ باید نگاهی یه تاریخ پویایی فقه شیعه داشته و نکاتی تبیین شود :

 ولایت فقیه یک فتوا یا قاعده من درآوردی از امام خمینی نبوده و قدمت این اصل مسلم مکتب شیعه حتی به زمان ائمه برمیگرده که نواب و نمایندگانی به بلاد مختلف اسلامی گسیل میداشتند که شیعیان بخاطر طاغوتی بودن حکومت و عدم امکان پرداخت وجوهات و ...به حاکم جور وغاصب؛ برای سهولت ارتباط با امام به نمایندگان و افراد اگاه و بصیری از سوی امام میپرداختند و به وسیله آنها با ائمه در ارتباط بودند. تمام علما و فقهای متقدم شیعه؛ مثل شیخ مفید، علامه بحرالعلوم،مرحوم طبرسی، مقدس اردبیلی، کاشف الغطاء،علامه مجلسی،علامه امینی و معاصر علامه بروجردی طباطبایی و بالاخره امام خمینی ره حلقه نهایی این عالمان بزرگ شیعه این اصل را جزء اساسی ترین و بدیهی ترین اصول مترقی فرهنگ شیعه نام برده و البته در مقاطعی بطور غیر مستقیم بدلیل جو حاکم و تقیه نسبی ، ضرورت تشکیل حکومت ولایی در عصر غیبت تاکید کردند ما چند بار به آثار این عالمان مراجعه کردیم؟

صدالبته نگاه بغایت سکولار و متصوفانه که تقلید از مرجعیت را میمون وار (با عرض پوزش, عین عبارت بکار رفته)می داند و برخی از آنها در نهادهای فرهنگی هم دست اندر کار بودنه اند، نمی توانند درک درستی از فقه جامع شیعه داشته و یا آنرا فراتر از پاره ای عبادات و تصوف فردی قلمداد کنند. علت عدم تشکیل این نوع حکومت از اول عصر غیبت تا عصر فعلی بجز در سی سال پیش و به یمن انقلاب اسلامی در کشور ما، هم در اقلیت بودن و در تقیه بودن شیعه بوده وقتی شیعیان با حاکمان سنی مذهب روبرو بودند؛ وقتی از منابر جرئت پخش اشهد انّ علیا ولی الله در هیچ جای بلاد اسلامی نبود که در عصر صفویه مذهب رسمی ایران شیعه شد و برای اولین بار این اشهد سر داده شد، وقتی بلوغ سیاسی مردم، یعنی همان اقلیت پراکنده و خائف و خفه شده در زیر تیغ ظلم در حدی نبود که بتوان از ولایت فقیه حرف زد, و قرنها وجهه همت عالمان مثل امینی و مقدس و طبرسی و بحرالعلوم, اثبات حقانیت شیعه و مباحثات سنگین کلامی و اعتقادی بر روی مذهب تشیع و بحث خلافت و ...بود؛ چطور میشود انتظار داشت هنوز پله اول را طی نکرده و اصل و ماهیت را ثابت نکرده به بحث سنگین سیاسی و حکومت بپردازند؟

بلوغ سیاسی شیعه در قرن اخیر و حتی سالیان سال پس از تشکیل حکومت شیعی صفوی شکل گرفت. صفویه هم مانند بقیه سلاطین از موضع قدرت وارد معرکه حاکمیت شدن نه مجاهدانه و از موضع اعتقاد به حقانیت شیعه؛ اما چون مذهب اجدادی آنها شیعه بوده و درک درستی از عشق و ارادت مردم ایران به ائمه و اولاد آنها امامزادگان مقدس و ... داشتند شیعه را از تقیه خارج کرده و رسما مذهب شیعه را بعنوان مذهب کشور اعلام کردند.

وجود تعداد زیادی هموطن سنی در ایران با دیدن رویه شاهان صفوی بر خلاف روش سلاطین قبلی مبنی بر سرکوب و تبعید و تهدید و کشتن مذهب مخالفشان؛ باعث استقبال و گرایش آن دسته هم به شیعیان شد؛ بهرحال بحث حکومت ولایت فقیه به بلوغ و بصیرت شیعیان، نیاز داشت , قدمت تاریخی بحث ولایت فقیه در فقه جعفری،از لحاظ طرح این نظریه حکومتی بطور گسترده به رشد و بلوغ و غنای این مکتب و بلوغ عقلانیت شیعی؛‏نیاز داشت.عالمان وفقیهان برجسته شیعه ،‏طی قرنها با قلم و آثار و بیان و اجتهاد فراوان،‏فقه جعفری را پویا وبالغ کردند. به آن وسعت بخشیدند و به نسل آخرالزمان سپردند. نسلی که توان درک و ظرفیت بالای عبور از تصوف و فردی دانستن فقه و رسیدن به نظام حکومتی عقلانیت فقهی را داراست .

راستی ما رشد یافته ترین ملت بودیم و توان و ظرفیت پذیرش این نوع حکومت که حکومت الله است را داشتیم و اکثریت به آن رای دادند. از سویی آیا این انقلاب حتی وقوع و کیفیتش و سرنگونی حکومت طاغوت، در احادیث وارده از امامان معصوم در آخرالزمان پیش بینی نشده؟ چرا بجای شکر گزاری و ادای دین به این دستاورد مجاهدتها و خونهای هزارن هزار شیعه و عالم و فقیه قرنهای گذشته عده ای  با بی مهری و تحلیل غربی و دموکراتیکی از آن و قصد پوشاندن واقیعت مسلم شیعی را دارند؟ بجای کمک کردن به این نقطه روشن و بی بدیل تاریخ سراسر خون شیعه که نقطه امید همه مستضعفان جهان و نقطه آغازین آمال و آروزی منتظران حکومت عدل مهدی عج الله تعالی ...بوده و هست اینگونه می تازند؟

وقتی برخی مخالفان مرجع مسلم عالیقدر شیعه امام خمینی را غرق درخطا و اشتباه میپندارند، از یک انسان معمولی مثل عبدلله گل یا نوری مالکی یا هر زمامدار دیگری انتظار دارند دین و دنیای مردم را بنحو احسن تا رسیدن به نقطه کمال انسانی اصلاح کند؟ بعد هم اصرار بر عدم مشکل داشتن با اصل دین و اسلام دارند و میگویند ما با اسلام مشکل نداریم.! اتفاقا اصل و اساس و همه مشکل آنها اسلام است. که اعلان شفاف شعار جمهوری ایرانی نیز موءید همین ادعاست که در بستر برخی تضادهای لازمه جریان فتنه گاهی خائفانه و در تقیه دین ستیزی را انکار نموده و می نمایند. چون اکثریت قاطع ملت مسلمان و شیعه و تابع ولایتند و برای آن جان میدهند و مسلما جنگ با ملتی چنین عاشق نمی تواند نتیجه ای جز زوال و اخراج انقلابی در پی داشته باشد؛  کما اینکه تاریخ سی ساله انقلاب پر از این تجربه است.

والسلام علی من اتبع الهدی




ارسال توسط ح. زینلی
آرشیو مطالب
امکانات جانبی

بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 59362