سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیر مطالعاتی کتب استاد شهید مرتضی مطهری
گالری تصاویر

بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 90/2/15

 

 

       

 

 




ارسال توسط سردبیر
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 90/2/15

نام على(ع) قرین عدالت

 

 

(در یکى از سال ها که معاویه به حج رفته بود, سراغ یکى از زنان کـه سـوابقى در طرف دارى على(ع) و دشمنى با معاویه داشت, گرفت, گـفـتند: زنده است. فرستاد او را حاضر کردند, از او پرسید: هیچ مـى دانى چرا تو را احضار کردم؟ تو را احضار کردم که بپرسم چرا على را دوست دارى و مرا دشمن؟
گفت: بهتر است از این باب حرفى نزنى.
معاویه گفت: نه حتما باید جواب بدهى.
آن زن گـفـت: به علت این که او عادل و طرف دار مساوات بود و تو بـى جـهـت با او جنگیدى. على را دوست مى دارم چون فقرا را دوست مـى داشـت و تـو را دشمن مى دارم براى این که به ناحق خون ریزى کـردى و اخـتـلاف میان مسلمانان افکندى و در قضاوت ظلم مى کنى و مطابق هواى نفس رفتار مى کنى.
معاویه خشمناک شد و... بعد خشم خود را فرو خورد و همان طورى که عـادتـش بود آخر کار روى ملایمت نشان داد, پرسید: هیچ على را به چشم خود دیدى؟
گفت: بلى دیدم.
گفت: چگونه دیدى؟
گفت: به خدا سوگند او را در حالى دیدم که ملک و سلطنت که تو را فریفته و غافل کرده, او را غافل نکرده بود.
گفت: آواز على را هیچ شنیده اى؟
گـفـت: آرى شـنیده ام, دل را جلا مى داد, کدورت از دل مى برد آن طور که روغن زیت[ زیتون] زنگار را مى زداید.
معاویه گفت: حاجتى دارى؟
گفت: هرچه بگویم مى دهى؟
گفت: مى دهم.
گفت: صد شتر سرخ مو بده.
گفت: اگر بدهم آن وقت در نظر تو مانند على خواهم بود؟
گفت: ابدا.
معاویه دستور داد صد شتر همان طور که خواسته بود به او دادند و بـه او گـفت: به خدا قسم اگر على زنده بود یکى از این ها را به تو نمى داد.
او گـفـت: به خدا قسم یک موى این ها را هم به من نمى داد, زیرا این ها مال عموم مسلمانان است(.


(استاد شهید مرتضى مطهرى, بیست گفتار, ص68 ـ(67




ارسال توسط سردبیر
   1   2      >
آرشیو مطالب
امکانات جانبی

بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 59364