سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیر مطالعاتی کتب استاد شهید مرتضی مطهری
گالری تصاویر

بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/12/26

 

درباره مطهری و نوآوری و خلاقیت از دو منظر می توان به تامل نشست:

اول: مطهری ، مظهر خلاقیت: از این نگاه می توان درباره شخصیت فکری، روحی، قلبی و عقلی مطهری داد سخن داد و این مدعا را مدلل نمود که مطهری در فرهنگ اسلامی و شیعی دهه اخیر از مصادیق بارز خلاقیت در اندیشه دینی است و می توان بداعت ذهنی استاد را در میادین مختلف برشمرد.

دوم: تحلیلی برخلاقیت و نوآوری از نگاه مطهری ، که در این قسمت نه از نوآوریهای مطهری، بلکه درباره جایگاه، خاستگاه، ویژگیها، شرایط ، آفات و 5 نوآوری از دیدگاه استاد سخن به میان خواهد آمد ، این زاویه بحث نیز نیاز به تامل مبسوط دارد و در اینجا، از منظر دوم یاد شده، مروری اجمالی بر برخی از مباحث و مسایل مربوط به خلاقیت و شکوفایی از نگاه علامه مطهری می شود:

 1) خلاقیت یکی از استعدادهای بشری:

از نگاه استاد مطهری ، نوآوری و ابتکار را به چهار استعداد دیگر آدمی، یعنی استعداد (علمی و حقیقت جویی) ، استعداد اخلاقی، استعداد دینی و استعدادعقلی هنری ( زیبایی شناختی) می بایست افزود. بر مبنای این استعداد انسان، آفریننده ، مبتکر و مبدع آفریده شده و از جمله چیزهایی است که هر کس این را داراست و از آن لذت می برد قدرت ابداع و ابتکار و نوآوری است. ( مطهری ، 1377، تعلیم و تربیت ، ص 9

-68 ) در جای دیگر استاد، بدون اینکه مستقیما به مسئله خلاقیت اشاره کنند، در میان خواص و ویژگی های حیات و در تبیین آثار جامعه زنده ، خاصیت حیات را در دو نکته زیر می دانند: اول: آگاهی و دوم جنبش .

از این نگاه، انسان به هر نسبت که آگاهی بیشتری دارد، حیات بیشتری دارد و به هر نسبت که تحرک و جنبش بیشتری دارد، حیات بیشتری دارد. ( مطهری ، 1381، ص 2-21) . با این وصف از آنجا که لازمه خلاقیت و نوآوری اولا، آگاهی و ثانیا، جنبش ، تحرک و پویایی است، از این رو می توان اینگونه نیز استنتاج نمود که خلاقیت، نوآوری و شکوفایی از آثار، خواص و ویژگیهای حیات فردی و اجتماعی بوده و جامعه بدون خلاقیت و نوآوری جامعه مرده است.

 2) نوآوری و جسارت:

در آثار استاد مطهری از جمله نکات قابل توجه آن است که نوآوری و خلاقیت به تعبیری نیاز به خط شکنی و جسارت روحی دارد و از این رو کار هر فرد، عالم و سخندانی نیست. زیرا مقابله با جمود و تحجر که نقطه مقابل خلاقیت و شکوفایی است، امر سهل و بدون هزینه ای نیست و کثیری از آدمیان در صورت آگاهی از وجود مشکل، جسارت مبارزه با خرافه ها را ندارند. ایشان از جمله به خاطره « مرحوم فلسفی» اشاره دارند که قبل از او وعاظ برای سخنرانی از بلندگو بهره نگرفته و حتی واعظی از آن به عنوان «بوق شیطان» یاد می کرد و ایشان اول کسی بود که حاضر گردید از این وسیله بهره گیرد و از آن مرحوم نقل می نمودند که « نمی دانید چه بازی سر من درآوردند.» ( مطهری ، 1377، اسلام و مقتضیات ف ص 197) و خود استاد نیز که متعاقب چاپ کتاب « مسئله حجاب» مورد هجمه مقدس نمایان قرارگرفته و وقتی به ایشان درباره طرح مسئله بردگی و امکان تعمیم آن به موارد مشابه ای چون خدمتکاران در این کتاب خرده می گیرند، استاد پاسخ می دهند. من خودم قبل از نشر این کتاب با برخی از مراجع صحبت کردم و دیدم باطنا همه موافقند، ولی از امثال شما بیم دارند. فایده امثال این کتاب این است که امثال من، چوب امثال شما را می خوردند، اما بعد راه برای فقها باز می شود و آزادانه فتوای خود را ذکر می کنند.( مطهری، 1367، ص 3-42)

3) آفات استعداد خلاقیت و نوآوری:

گرچه نوآوری و خلاقیت از ویژگیهای آدمی است و بلکه از اوصافی است که ریشه در خالقیت خدا دارد، زیرا از سویی خداوند خالق است و هستی مخلوق او و از سوی دیگر حداقل در سطح زمین، آدمی جانشین خدا است( سوره بقره، آیه 30) و از این رو می تواند خلاق باشد و بیافریند. ولی آفرینندگی بشر احتمال این آسیب را دارد که درجهت گیری به سوی مثبت یا منفی، بالا و یا پایین ، جلو و یا عقب باشد و از این رو به تعبیر استاد در هر زمان ما می توانیم مصلح و یا مرتجع داشته باشیم. پس گرچه خداوند به انسان قدرت داده است تا نقشی را که در دنیا وجود ندارد، بیافریند، اما بشر به همین دلیل که می تواند جلو برود، یعنی آزادی عمل به او داده شده ومختار آفریده شده، می تواند به عقب برگردد. بنابراین امکان انحراف در بشر وجود دارد. پس نمی شود قبول کرد که روی هر چه که در زمان پدید آمده و پدیده قرن است وجدید نامیده شده، اسم تجدد گذاشته شود وگفت خوب است. ( مطهری، 1377، اسلام و مقتضیات، ص 8-186) نتیجه آنکه صرف نوآوری ممدوح نیست، بلکه باید خلاقیت و شکوفایی در جهت غایات مثبت، سازنده و ارزشی باشد.

 4) راهکارهای نوآوری و شکوفایی:

اگر آدمی ابعاد سه گانه جسمی،قلبی و عقلی دارد، در هر سه بعد یاد شد می تواند استعدادهایش را شکوفا نماید و به نوآوری برسد. پرورش جسم ( نه تن پروری)، پرورش قلب و پرورش عقل. در ابعاد سه گانه فوق الذکر، نوآوری و شکوفایی عقلانی از جمله نیازهای اساسی جامعه ما است که گاه از این نیاز به ایجاد «جنبش نرم افزاری» و « نهضت تولید علم» ، نیز یاد می شود.

استاد مطهری از جمله راهکارهای نوآوری عقلی را آزاد نمودن عقل از عادات اجتماعی برشمرده و می گویند: قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آبا و گذشتگان هستند و تعقل و تفکر نمی کنند تا خودشان را ازاین اسارت آزاد بکنند. راهکار دیگر مورد تذکر ایشان آزادی از حکومت عدد و ملاک بودن اکثر و اکثریت است. می گویند: نباید انسان اینجور باشد که ببینید اکثر مردم کدام راه را می روند. همانطور که انسان طبعا به سوی تقلید از دیگران کشیده می شود، طبعا به سوی اکثریت نیز کشیده می شود و قرآن مخصوصا همان چیزی را که انسان طبعا به سوی آن کشیده می شود، انتقاد می کند. از راهکارهای دیگر آن است که حالت روح را باید خیلی ملاحظه نمود. زیرا قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار بگیرید کور می شود. عبادت هم اگر بر روح انسان جنبه زور و تحمیلی داشته باشد علاوه براینکه اثر نیک نمی بخشد، بلکه اثر سوء نیز می بخشد.

استاد توضیح می دهند که عامل ترس، عامل رشد و پرورش دادن استعدادهای عالی نیست. ولی عامل جلوگیری از رشد استعدادهای پست و پایین و عامل جلوگیری از طغیانها است. ( مطهری، 1377، تعلیم و تربیت، ص 69-46) و نهایتا هم از تلازم عقل و علم سخن به میان آوردند و تمثیل زیر را مطرح می کنند: اگر انسان تفکر کند، ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است، قهرا نمی تواند کار بکند، یا محصولش کم خواهد بود. اگر کارخانه ماده خام ( علم) زیاد داشته باشد، ولی کار نکند، باز فلج است و محصولی نخواهد داشت.(همان منبع، ص 45)

حاصل آنکه انسان از سوی خالق هستی و از سوی کسی که مبدع آسمان و زمین است، استعداد نوآوری را دارد، ولی به جهت گرایش ناسوتی اش ممکن است به گمراهی رود. از این رو از سویی باید تلاش کند که سنتهای غلط را بشکند. عادات ناصواب را نپذیرد، از تخصص همواره بهره مند گردد و ... ولی از سوی دیگر در مسیر درست و غایات مطلوب گام بردارد، تا محصول و نتیجه خلاقیتش برای خود، جامعه و طبیعت مفید افتد و سرمنشأ تمدن و دستاوردهای عظیم بشری گردد




ارسال توسط ح. زینلی
بازدید : مرتبه
تاریخ : یکشنبه 89/12/22

کلامی دارد امام صادق(ع) که بسیار کلام بزرگی است . حدیثی است در " کافی " ، در ضمن آن حدیث این جمله است: « العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس » یعنی کسی که زمان خودش را بشناسد و بفهمد و درک‏ کند ، امور مشتبه و گیج کننده به او هجوم نمی‏آورد . کلمه "هجوم" را ما در عرف فارسی خود در مورد هر حمله شدید به کار می‏بریم، اما در عربی‏ به معنی حمله‏ای است که ناگهانی و در غفلت بشود و طرف را غافلگیر کند . امام می‏فرماید : اگر کسی به وضع زمان خود آشنا باشد امور مشتبه ناگهان بر سرش نمی‏ریزد که یک مرتبه دست و پای خود را گم کند و نتواند قوای خود را و فکر خودش را جمع و جور کند و راه حلی پیدا کند. بسیار کلام بزرگی است‏ ، با توجه به اینکه ما در یک فضای مخمور در خواب غفلت هستیم و چرت میزنیم و هنگامی که با تحوّلات در هر زمینه ای بر میخوریم تازه با درماندگی کاسه چه کنم چه کنم دست میگیریم

از صد سال پیش برای سایر کشورهای اسلامی هم این مسائل و از آن جمله مسأله هدایت نسل جوان پیش آمد ولی آنها پیشتر از ما به فکر چاره‏ افتادند .

چه باید کرد؟
مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت‏ عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق می‏کند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم .

باید نسل جوان را بشناسیم و بفهمیم دارای چه مشخصات و ممیّزاتی‏ است؟ درباره این نسل دو طرز تفکر شایع است و معمولا دو جور قضاوت می‏شود . مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت‏ عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق می‏کند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم .

از نظر یک طبقه اینها یک عده مردمی هستند خام ، مغرور ، گرفتار هوی و هوس ، شهوت‏پرست ، دارای هزار عیب . این طبقه همیشه به این نسل دهن‏ کجی می‏کنند و ناسزا می‏گویند . اما از نظر خود نسل جوان درست به عکس است . آنها در خودشان عیب‏ نمی‏بینند ، خودشان را مجسمه هوش ، مجسمه زیرکی ، مجسمه آرمان های عالی‏ می‏دانند .

مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت‏ عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق می‏کند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم نسل کهن اینها را تکفیر و تفسیق می‏کند و این ها را تحمیق و تجهیل . آنها به اینها می‏گویند شما کافرید ، شما شهوت پرستید ، اینها به‏ آنها می‏گویند شما نادانید ، شما نمی‏فهمید . البته از نظر کلی یک نسل نسبت به نسل پیش ممکن است صالح باشد و ممکن است منحرف باشد .



نسل جوان امروز
نسل جوان ما مزایائی دارد و عیب هائی . زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساساتی دارد که درگذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد . در عین‏ حال یک انحرافات فکری و اخلاقی دارد و باید آنها را چاره کرد . چاره‏ کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنی ادراکات و احساسات و آرمان های عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات‏ و احساسات میسر نیست . باید به این جهات احترام گذاشت . رو در بایستی‏ ندارد . در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این‏ آرمان های عالی نبود . باید به این آرمان ها احترام گذاشت . اسلام به این‏ امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بی‏اعتنا باشیم‏ محال است که بتوانیم جلوی انحراف های فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم .

روشی که فعلا ما در مقابل این نسل پیش گرفته‏ایم که روش دهان کجی و انتقاد صرف و مذمت است و دائما فریاد ما بلند است که سینما اینطور ، تئاتر ، اینطور ، مهمانخانه‏های بین شمیران و تهران اینطور ، رقص چنین ، استخر چنان ، و دائما وای وای می‏کنیم درست نیست . باید فکر اساسی برای‏ این انحراف ها کرد .

در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این‏ آرمان های عالی نبود . باید به این آرمان ها احترام گذاشت . اسلام به این‏ امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بی‏اعتنا باشیم‏ محال است که بتوانیم جلوی انحراف های فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم . درد جوانان را باید درک کرد :
فکر اساسی به اینست که اول ما درد این نسل را بشناسیم ، درد عقلی و فکری ، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس می‏کند و نسل‏ گذشته احساس نمی‏کرد . مولوی می‏گوید :

حسرت و زاری که در بیماری است وقت بیماری هم از بیداری است

هــر کــه او بـــیـــدارتــــر پـر دردتر هر کــه او هـشـیــارتــر رخ زردتر


در گذشته درها به روی مردم بسته بود . درها که بسته بود سهل است ، پنجره‏ها هم بسته بود . کسی از بیرون خبر نداشت ، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت ، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت . امروز این درها و پنجره‏ها باز شده ، دنیا را می‏بینند که رو به پیشرفت است ، علم های دنیا را می‏بینند ، قدرت های اقتصادی دنیا را می‏بینند ، قدرت های سیاسی و نظامی دنیا را می‏بینند ، دموکراسی های دنیا را می‏بیند ، برابری ها را می‏بیند ، حرکت ها را می‏بیند ، قیام ها و انقلاب ها را می‏بیند ، جوان است ، احساسش عالی است ، و حق هم دارد ، می‏گوید ما چرا باید عقب مانده‏تر باشیم . به قول شاعر :


سخن درست بگویم نمی‏توانم دید که می‏ خورند حریفان و من نظاره کنم
دنیا اینطور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی می‏رود و ما همین جور خواب باشیم ، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم؟! نسل قدیم این چیزها را نمی‏فهمید و درک نمی‏کرد . نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپن بت‏پرست و ایران مسلمان‏ در یکسال و یکوقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت می‏کند و ایران در این حد است‏ که می‏بینیم؟!

«ما و لیلی همسفر بودیم اندر راه عشق او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره‏ایم! »


آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه؟ نسل قدیم سنگینی بار تسلط های خارجی را روی دوش خود احساس نمی‏کرد ، و نسل جدید احساس می‏کند . آیا این گناه است؟ خیر گناه نیست بلکه خود این احساس یک پیام الهی است . اگر این احساس نبود معلوم می‏شد ما محکوم به عذاب و بدبختی هستیم . حالا که این احساس پیدا شده نشانه اینست که خداوند تبارک و تعالی می‏خواهد ما را از این‏ بدبختی نجات بدهد . در قدیم سطح فکر مردم پائین بود ، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال‏ پیدا می‏شد ، حالا بیشتر پیدا می‏شود . طبیعی است وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح می‏شود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمی‏شود به او گفت‏ برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن‏ مردم با حقایق و معارف اسلامی . با یک جاهل بی‏سواد که نمی‏شود حقیقتی را به میان گذاشت .

وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح می‏شود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمی‏شود به او گفت‏ برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن‏ مردم با حقایق و معارف اسلامی .بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم که سطح فکرش‏ پائین‏تر بود ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یکجور کتاب ها ، اما امروز آن طرز بیان و آن نوع کتاب ها به درد نمی‏خورد ، باید و لازم است اصلاح عمیقی در این قسمت ها به عمل آید ، باید با منطق‏ روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری‏ مردم پرداخت .

نسل قدیم اینقدر سطح فکرش پائین بود که اگر یک نفر در یک مجلس ضد و نقیض حرف می‏زد کسی متوجه نمی‏شد و اعتراض نمی‏کرد ، اما امروز یک بچه‏ که تا حدود کلاس 10 و 12 درس خوانده همین که برود پای منبر یک واعظ ، پنج شش تا و گاهی ده تا ایراد به نظرش می‏رسد . باید متوجه افکار او بود و نمی‏شود گفت خفه شو ، فضولی نکن .

در قدیم اینطور نبود ، یکنفر در یک مجلس هزار شعر یا نثر ضد و نقیض‏ می‏خواند و کسی نمی‏فهمید اینها با هم ضد و نقیض است . به هر حال اصل کلی است که نسل جوان افکار و ادراکات و احساساتی دارد و انحرافهایی. تا به دردش یعنی به افکار و ادراکات و احساساتش رسیدگی نشود، نمی‏شود جلو انحرافاتش را گرفت.



علل گرایش به مکتبهای الحادی

اتفاقا دیگران از راه شناختن درد این نسل آنها را منحرف کرده‏اند و از آنها استفاده کرده‏اند . مکتب های ماتریالیستی که در همین کشور به وجود آمد و اشخاصی فداکار درست کرد برای مقاصد الحادی، از چه راه کرد؟ از همین‏ راه . می‏دانست که این نسل احتیاج دارد به یک مکتب فکری که به سؤالاتش پاسخ بدهد. یک مکتب فکری به او عرضه کرد، می‏دانست که این نسل یک‏ سلسله آرمانهای اجتماعی بزرگی دارد و درصدد تحقق دادن به آنها است، خود را با آن آرمانها هماهنگ نشان داد. در نتیجه افراد زیادی را دور خود جمع کرد با چه فداکاری و صمیمیتی . بشر همین قدر که به چیزی احتیاج پیدا کرد چندان در فکر خوب و بدش نیست. معده که به غذا احتیاج پیدا کرد، به کیفیت اهمیت نمی‏دهد، هر چه پیدا کند خود را سیر می‏کند.

روح هم اگر به حدی رسید که تشنه یک‏ مکتب فکری شد که روی اصول معین و مشخصی به سؤالاتش پاسخ دهد و همه مسائل‏ جهانی و اجتماعی را یکنواخت برایش حل کند و جلویش بگذارد اهمیت نمی‏دهد که منطقا قوی است یا نیست. بشر آن قدرها دنبال حرف محکم و منطقی نیست، دنبال یک فکر منظم و آماده است که یکنواخت در مقابل هر سؤالی جوابی بگذارد. ما که کارمان فلسفه بود می‏دیدیم که آن حرفها چقدر سخیف است، اما چون آن فلسفه در یک زمینه احتیاجی عرضه شده بود و از این حیث یک خلأ وجود داشت، جایی برای خود باز کرد .


نشانه رشد فکری

بچه پس از دوران شیرخوارگی، فی‏الجمله که قوای مغزی و شعوریش رشد می‏کند حالت سؤال پیدا می‏کند، درباره چیزهایی که دور و برش هستند سؤالاتی می‏کند، باید به سؤالاتش طبق فهم خودش جواب داد، نباید گفت‏ فضولی نکن، به تو چه؟ خود این سؤال علامت سلامتی مغز و فکر است، معلوم‏ می‏شود قوای معنویش رشد کرده و قوت گرفته است. این سؤالات اعلام طبیعت‏ است، اعلام خلقت است، دستگاه خلقت احتیاج جدیدی را اعلام می‏کند که‏ باید به آن رسید. همینطور است حالت جامعه. اگر در جامعه یک احساس نو و ادراک نو پیدا شد علامت یک نوع رشد است. این هم اعلام خلقت است که احتیاج جدیدی را نشان می‏دهد . اینها را باید با هوی و هوس و شهوت پرستی‏ فرق گذاشت . نباید اشتباه کرد و اینها را هوی و هوس دانست و فورا

آیات مربوط به این موضوع را خواند که : «وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»1 ؛ و اگر از بیشتر کسانی که در [این سر] زمین می‏باشند پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه می‏کنند. آنان جز از گمانِ [خود] پیروی نمی‏کنند و جز به حدس و تخمین نمی‏پردازند.

عجبا که خود نسل قدیم قرآن را متروک و مهجور کرده، آن وقت از نسل‏ جدید گله دارد که چرا با قرآن آشنا نیست. قرآن در میان خود ما مهجور است و توقع داریم نسل جدید به قرآن بچسبد. ما امروز از این نسل گله داریم که چرا با قرآن آشنا نیست ؟ چرا در مدرسه‏ها قرآن یاد نمی‏گیرند ، حتی به دانشگاه هم که می‏روند از خواندن قرآن عاجزند ؟ البته جای تأسف است که اینطور است . اما باید از خودمان بپرسیم ما تاکنون چه اقدامی در این راه کرده‏ایم؟ آیا با همین‏ فقه و شرعیات و قرآن که در مدارس است توقع داریم نسل جوان با قرآن‏ آشنایی کامل داشته باشد؟! عجبا که خود نسل قدیم قرآن را متروک و مهجور کرده، آن وقت از نسل‏ جدید گله دارد که چرا با قرآن آشنا نیست. قرآن در میان خود ما مهجور است و توقع داریم نسل جدید به قرآن بچسبد. الان ثابت می‏کنم که‏ چگونه قرآن در میان خود ما مهجور است .

اگر کسی علمش علم قرآن باشد یعنی در قرآن زیاد تدبر کرده باشد، تفسیر قرآن را کاملا بداند، این آدم چقدر در میان ما احترام دارد؟ هیچ. اما اگر کسی "کفایه" آخوند ملا کاظم خراسانی (یا کتب فلسفه فیلسوفان غربی و همچنین آشنایی با ادبیّات و عرفانهای غربی و شرقی) را بداند یک شخص‏ محترم و با شخصیتی شمرده می‏شود. پس قرآن در میان خود ما مهجور است و در نتیجه همین اعراض از قرآن است که به این بدبختی و نکبت گرفتار شده‏ایم. ما مشمول شکایت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم که به خدا شکایت می‏کند: وَ قَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »2 و پیامبر گفت: «پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.»

در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد این نسل هرگونه اقدامی بی‏مورد است . دیگر این که نسل کهن باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است
یکی از فضلای خودمان، می‏گفت خدمت آیة الله خوئی رسیدم، به ایشان گفتم چرا شما درس تفسیری که سابقا داشتید ترک کردید؟ (ایشان در هفت هشت سال‏ پیش درس تفسیری در نجف داشتند، و قسمتی از آن چاپ شده) ایشان گفتند موانع و مشکلاتی هست در درس تفسیر. گفت من به ایشان گفتم: علامه‏ طباطبائی در قم که به این کار ادامه دادند و بیشتر وقت خودشان را صرف‏ این کار کردند چطور شد.

ایشان گفتند: آقای طباطبائی "تضحیه" کرده‏اند. یعنی آقای طباطبائی خودشان را قربانی کردند، از نظر برخی موقعیت های‏ اجتماعی ساقط شدند. و راست گفتند. عجیب است که در حساسترین نقاط دینی ما اگر کسی عمر خود را صرف قرآن‏ بکند، به هزار سختی و مشکل دچار شود، از نان، از زندگی، از همه چیز می‏افتد و اما اگر عمر خود را صرف‏ کتاب هایی از قبیل کفایه بکند صاحب همه چیز می‏شود. در نتیجه هزارها نفر پیدا می‏شوند که کفایه را چهار لا بلدند، یعنی خودش را بلدند، ردّ کفایه‏ را هم بلدند، ردّ ردّ او را هم بلدند، اما دو نفر پیدا نمی‏شود که قرآن را به درستی بداند! از هر کسی درباره یک آیه قرآن سؤال شود می‏گوید باید به‏ تفاسیر مراجعه شود. عجب‏تر این که این نسل که به قرآن اینطور عمل کرده از نسل جدید توقع دارد که قرآن را بخواند و قرآن را بفهمد و به آن عمل کند! اگر نسل کهن از قرآن منحرف نشده بود قطعا نسل جدید منحرف نمی‏شد. بالاخره ما کاری کرده‏ایم که مشمول نفرین پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و قرآن شده‏ایم.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره قرآن فرمود: «انه شافع مشفع و ماحل مصدق»3؛ یعنی قرآن در نزد خدا و در پیشگاه حقیقت وساطت می‏کند و پذیرفته‏ می‏شود و نسبت به بعضی که به او جفا کرده‏اند سعایت می‏کند و مورد قبول واقع می‏شود.

هم نسل قدیم و هم نسل جدید به قرآن جفا کردند و می‏کنند. اول نسل قدیم‏ جفا کرد که حالا نسل جدید جفا می‏کند. در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد این نسل هرگونه اقدامی بی‏مورد است .

دیگر این که نسل کهن باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است. همه باید به قرآن بازگردیم و قرآن را پیشاپیش خود قرار دهیم و در زیر سایه قرآن به سوی سعادت و کمال حرکت‏ کنیم .

منبع کتاب ده گفتار شهید مطهری




ارسال توسط ح. زینلی
بازدید : مرتبه
تاریخ : یکشنبه 89/12/22

قران منشأهایی برای فکرهای بی ریشه که آنها را به درختان بی ریشه تشبیه کرده، ذکر می کند. یکی از آنها تقلید است. البته قران با کلمه تقلید مطلب را بیان نکرده است، تعبیر قرآن تبعیت کورکورانه از گذشتگان از پدران، مادران، آباء و اجداد است.

این هم از موضوعاتی است که قرآن روی آن زیاد تکیه کرده و آن را منشأ لغزش و خطای بشر می داند و سخت انتقاد می کند. مثلاً می گوید: آنان چنین می گویند: «إنّا وجدنا آبائَنا علی أمّةٍ، إنّا علی آثارِهِم مُقتدوُن». اینها می گویند ما پدران خود را بر طریقه ای یافتیم و ما هم همان طریقه پدران خودمان را پی می گیرم و می رویم. (?)

 

«به تعبیر امروزی: سنّت گرایی» حالا این تعبیر درست است، یا غلط و بهتر از این هم می توانستیم تعبیر پی بکنیم؛ به هر حال این کلام امروز رایج شده است. قرآن سنّت گرایی را محکوم می کند؛ امّا اشتباه نشود! ضدّ سنّت گرایی را هم قرآن محکوم می کند. هر دو را محکوم می کند. چطور! قران فقط عقل گرایی و منطق گرایی را تأیید می کند. قرآن می گوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنّت قدیمی را به دلیل اینکه گذشتگان ما چنین می کرده اند و ما باید راه نیاکان خود را برویم، انجام دادن محکوم است، چرا؟

 

می گوید: ممکن است نیاکانتان اشتباه کرده باشد، ممکن است نیاکانتان عقل و شعور نداشته باشند، اینکه نیاکان ما در گذشته چنین می کرده اند، ما هم چنین می کنیم که دلیل نمی شود!

 

چهارشنبه آخر اسفند می شود، بسیاری از خانواده ها که باید بگوییم: خانواده های نادان، آتشی و هیزمی روشن می کنند، بعد آدم های سُر و مُر و گنده با یک هیکل های چنین و چنان از روی آتش می پرند: ای آتش! زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است! می پرسیم چرا چنین می کنید؟ می گویند این سنّتی است که میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین می کرده اند. قرآن می گوید: «أوَ لَو کانَ عَلی آباؤُهُم لا یعقِلوُنَ شَیئاً». (?)

 

اگر پدران گذشته تان چنین کاری می کردند، وقتی شما می ینید یک کار احمقانه است و دلیل حماقت پدران شماست، رویش را بپوشانید؛ چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید می کنید؟ این فقط یک سنت حماقت است که کوشش می کنید این سنّت حماقت را همیشه نزد خود نگه دارید. ماییم که چنین پدرها و مادران احمقی داشته ایم.




ارسال توسط الف. شیرازی
بازدید : مرتبه
تاریخ : یکشنبه 89/12/15

بسمه تعالی

با سلام و وقت بخیر محضر همه ی دوستان علی الخصوص نویسندگان وبلاگ "سیر مطالعاتی کتب استاد شهید مرتضی مطهری"

خواهشمند است هر چه سریع تر نسبت به تنظیم و ارسال مطالب جدید اقدام نمائید؛امیداست با مطالعات موثر بر کتب این استاد گرانقدر مطالبی شایسته فراهم آورید.  
(با تشکر ، محسن اسدی _سردبیر وبلاگ سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری)

راستی پیش از عید و فرصت عید نوروز را در این زمینه حتما مغتنم  شمارید.

ساعات فعالیت شما از همین اقدام شما در این وبلاگ محاسبه خواهد شد.




ارسال توسط سردبیر
آرشیو مطالب
امکانات جانبی

بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 60494