گاهی شنیده میشود که میگویند ولایت فقیه ابتکار امام خمینی و البته در راستای مصلحت اندیشی اجتهادی ایشان، برای سلب مشروعیت رژیم شاه و کسب مشروعیت برای تشکیل حکومت اسلامی و خلع سلاح همیشگی مخالفین بوده و ایشان اولین فقیه و مرجع شیعه اند که این نظریه را از اول داده پرداخته و به آن جامه عمل پوشاندند!
این شبهه الان در برخی محافل مطرح میشود تا بتوانند تاریخ مصرف برای ولی فقیه قائل شوند و بگویند حالا که شاهنشاهی ساقط گشته و سی سال از عمر نظام ولایی سپری شده و کارامدی ولی فیقه تضعیف گشته است، بهتر است بگوییم ابتکار امام خمینی نیز نیاز به بازنگری و معاصر سازی دارد و قالبهای بهتری مطابق با نیاز فعلی جامعه و بین الملل باید برای حاکمیت ارائه گردد!
در این راستا که در نوع خود حربه خوب و کارامدی هم در مبارزه با این اصل مترقی و رشد یافته و عزت آفرین شیعی محسوب شده و میشود؛ باید نگاهی یه تاریخ پویایی فقه شیعه داشته و نکاتی تبیین شود :
ولایت فقیه یک فتوا یا قاعده من درآوردی از امام خمینی نبوده و قدمت این اصل مسلم مکتب شیعه حتی به زمان ائمه برمیگرده که نواب و نمایندگانی به بلاد مختلف اسلامی گسیل میداشتند که شیعیان بخاطر طاغوتی بودن حکومت و عدم امکان پرداخت وجوهات و ...به حاکم جور وغاصب؛ برای سهولت ارتباط با امام به نمایندگان و افراد اگاه و بصیری از سوی امام میپرداختند و به وسیله آنها با ائمه در ارتباط بودند. تمام علما و فقهای متقدم شیعه؛ مثل شیخ مفید، علامه بحرالعلوم،مرحوم طبرسی، مقدس اردبیلی، کاشف الغطاء،علامه مجلسی،علامه امینی و معاصر علامه بروجردی طباطبایی و بالاخره امام خمینی ره حلقه نهایی این عالمان بزرگ شیعه این اصل را جزء اساسی ترین و بدیهی ترین اصول مترقی فرهنگ شیعه نام برده و البته در مقاطعی بطور غیر مستقیم بدلیل جو حاکم و تقیه نسبی ، ضرورت تشکیل حکومت ولایی در عصر غیبت تاکید کردند ما چند بار به آثار این عالمان مراجعه کردیم؟
صدالبته نگاه بغایت سکولار و متصوفانه که تقلید از مرجعیت را میمون وار (با عرض پوزش, عین عبارت بکار رفته)می داند و برخی از آنها در نهادهای فرهنگی هم دست اندر کار بودنه اند، نمی توانند درک درستی از فقه جامع شیعه داشته و یا آنرا فراتر از پاره ای عبادات و تصوف فردی قلمداد کنند. علت عدم تشکیل این نوع حکومت از اول عصر غیبت تا عصر فعلی بجز در سی سال پیش و به یمن انقلاب اسلامی در کشور ما، هم در اقلیت بودن و در تقیه بودن شیعه بوده وقتی شیعیان با حاکمان سنی مذهب روبرو بودند؛ وقتی از منابر جرئت پخش اشهد انّ علیا ولی الله در هیچ جای بلاد اسلامی نبود که در عصر صفویه مذهب رسمی ایران شیعه شد و برای اولین بار این اشهد سر داده شد، وقتی بلوغ سیاسی مردم، یعنی همان اقلیت پراکنده و خائف و خفه شده در زیر تیغ ظلم در حدی نبود که بتوان از ولایت فقیه حرف زد, و قرنها وجهه همت عالمان مثل امینی و مقدس و طبرسی و بحرالعلوم, اثبات حقانیت شیعه و مباحثات سنگین کلامی و اعتقادی بر روی مذهب تشیع و بحث خلافت و ...بود؛ چطور میشود انتظار داشت هنوز پله اول را طی نکرده و اصل و ماهیت را ثابت نکرده به بحث سنگین سیاسی و حکومت بپردازند؟
بلوغ سیاسی شیعه در قرن اخیر و حتی سالیان سال پس از تشکیل حکومت شیعی صفوی شکل گرفت. صفویه هم مانند بقیه سلاطین از موضع قدرت وارد معرکه حاکمیت شدن نه مجاهدانه و از موضع اعتقاد به حقانیت شیعه؛ اما چون مذهب اجدادی آنها شیعه بوده و درک درستی از عشق و ارادت مردم ایران به ائمه و اولاد آنها امامزادگان مقدس و ... داشتند شیعه را از تقیه خارج کرده و رسما مذهب شیعه را بعنوان مذهب کشور اعلام کردند.
وجود تعداد زیادی هموطن سنی در ایران با دیدن رویه شاهان صفوی بر خلاف روش سلاطین قبلی مبنی بر سرکوب و تبعید و تهدید و کشتن مذهب مخالفشان؛ باعث استقبال و گرایش آن دسته هم به شیعیان شد؛ بهرحال بحث حکومت ولایت فقیه به بلوغ و بصیرت شیعیان، نیاز داشت , قدمت تاریخی بحث ولایت فقیه در فقه جعفری،از لحاظ طرح این نظریه حکومتی بطور گسترده به رشد و بلوغ و غنای این مکتب و بلوغ عقلانیت شیعی؛نیاز داشت.عالمان وفقیهان برجسته شیعه ،طی قرنها با قلم و آثار و بیان و اجتهاد فراوان،فقه جعفری را پویا وبالغ کردند. به آن وسعت بخشیدند و به نسل آخرالزمان سپردند. نسلی که توان درک و ظرفیت بالای عبور از تصوف و فردی دانستن فقه و رسیدن به نظام حکومتی عقلانیت فقهی را داراست .
راستی ما رشد یافته ترین ملت بودیم و توان و ظرفیت پذیرش این نوع حکومت که حکومت الله است را داشتیم و اکثریت به آن رای دادند. از سویی آیا این انقلاب حتی وقوع و کیفیتش و سرنگونی حکومت طاغوت، در احادیث وارده از امامان معصوم در آخرالزمان پیش بینی نشده؟ چرا بجای شکر گزاری و ادای دین به این دستاورد مجاهدتها و خونهای هزارن هزار شیعه و عالم و فقیه قرنهای گذشته عده ای با بی مهری و تحلیل غربی و دموکراتیکی از آن و قصد پوشاندن واقیعت مسلم شیعی را دارند؟ بجای کمک کردن به این نقطه روشن و بی بدیل تاریخ سراسر خون شیعه که نقطه امید همه مستضعفان جهان و نقطه آغازین آمال و آروزی منتظران حکومت عدل مهدی عج الله تعالی ...بوده و هست اینگونه می تازند؟
وقتی برخی مخالفان مرجع مسلم عالیقدر شیعه امام خمینی را غرق درخطا و اشتباه میپندارند، از یک انسان معمولی مثل عبدلله گل یا نوری مالکی یا هر زمامدار دیگری انتظار دارند دین و دنیای مردم را بنحو احسن تا رسیدن به نقطه کمال انسانی اصلاح کند؟ بعد هم اصرار بر عدم مشکل داشتن با اصل دین و اسلام دارند و میگویند ما با اسلام مشکل نداریم.! اتفاقا اصل و اساس و همه مشکل آنها اسلام است. که اعلان شفاف شعار جمهوری ایرانی نیز موءید همین ادعاست که در بستر برخی تضادهای لازمه جریان فتنه گاهی خائفانه و در تقیه دین ستیزی را انکار نموده و می نمایند. چون اکثریت قاطع ملت مسلمان و شیعه و تابع ولایتند و برای آن جان میدهند و مسلما جنگ با ملتی چنین عاشق نمی تواند نتیجه ای جز زوال و اخراج انقلابی در پی داشته باشد؛ کما اینکه تاریخ سی ساله انقلاب پر از این تجربه است.
والسلام علی من اتبع الهدی
درباره مطهری و نوآوری و خلاقیت از دو منظر می توان به تامل نشست:
اول: مطهری ، مظهر خلاقیت: از این نگاه می توان درباره شخصیت فکری، روحی، قلبی و عقلی مطهری داد سخن داد و این مدعا را مدلل نمود که مطهری در فرهنگ اسلامی و شیعی دهه اخیر از مصادیق بارز خلاقیت در اندیشه دینی است و می توان بداعت ذهنی استاد را در میادین مختلف برشمرد.
دوم: تحلیلی برخلاقیت و نوآوری از نگاه مطهری ، که در این قسمت نه از نوآوریهای مطهری، بلکه درباره جایگاه، خاستگاه، ویژگیها، شرایط ، آفات و 5 نوآوری از دیدگاه استاد سخن به میان خواهد آمد ، این زاویه بحث نیز نیاز به تامل مبسوط دارد و در اینجا، از منظر دوم یاد شده، مروری اجمالی بر برخی از مباحث و مسایل مربوط به خلاقیت و شکوفایی از نگاه علامه مطهری می شود:
1) خلاقیت یکی از استعدادهای بشری:
از نگاه استاد مطهری ، نوآوری و ابتکار را به چهار استعداد دیگر آدمی، یعنی استعداد (علمی و حقیقت جویی) ، استعداد اخلاقی، استعداد دینی و استعدادعقلی هنری ( زیبایی شناختی) می بایست افزود. بر مبنای این استعداد انسان، آفریننده ، مبتکر و مبدع آفریده شده و از جمله چیزهایی است که هر کس این را داراست و از آن لذت می برد قدرت ابداع و ابتکار و نوآوری است. ( مطهری ، 1377، تعلیم و تربیت ، ص 9
-68 ) در جای دیگر استاد، بدون اینکه مستقیما به مسئله خلاقیت اشاره کنند، در میان خواص و ویژگی های حیات و در تبیین آثار جامعه زنده ، خاصیت حیات را در دو نکته زیر می دانند: اول: آگاهی و دوم جنبش .
از این نگاه، انسان به هر نسبت که آگاهی بیشتری دارد، حیات بیشتری دارد و به هر نسبت که تحرک و جنبش بیشتری دارد، حیات بیشتری دارد. ( مطهری ، 1381، ص 2-21) . با این وصف از آنجا که لازمه خلاقیت و نوآوری اولا، آگاهی و ثانیا، جنبش ، تحرک و پویایی است، از این رو می توان اینگونه نیز استنتاج نمود که خلاقیت، نوآوری و شکوفایی از آثار، خواص و ویژگیهای حیات فردی و اجتماعی بوده و جامعه بدون خلاقیت و نوآوری جامعه مرده است.
2) نوآوری و جسارت:
در آثار استاد مطهری از جمله نکات قابل توجه آن است که نوآوری و خلاقیت به تعبیری نیاز به خط شکنی و جسارت روحی دارد و از این رو کار هر فرد، عالم و سخندانی نیست. زیرا مقابله با جمود و تحجر که نقطه مقابل خلاقیت و شکوفایی است، امر سهل و بدون هزینه ای نیست و کثیری از آدمیان در صورت آگاهی از وجود مشکل، جسارت مبارزه با خرافه ها را ندارند. ایشان از جمله به خاطره « مرحوم فلسفی» اشاره دارند که قبل از او وعاظ برای سخنرانی از بلندگو بهره نگرفته و حتی واعظی از آن به عنوان «بوق شیطان» یاد می کرد و ایشان اول کسی بود که حاضر گردید از این وسیله بهره گیرد و از آن مرحوم نقل می نمودند که « نمی دانید چه بازی سر من درآوردند.» ( مطهری ، 1377، اسلام و مقتضیات ف ص 197) و خود استاد نیز که متعاقب چاپ کتاب « مسئله حجاب» مورد هجمه مقدس نمایان قرارگرفته و وقتی به ایشان درباره طرح مسئله بردگی و امکان تعمیم آن به موارد مشابه ای چون خدمتکاران در این کتاب خرده می گیرند، استاد پاسخ می دهند. من خودم قبل از نشر این کتاب با برخی از مراجع صحبت کردم و دیدم باطنا همه موافقند، ولی از امثال شما بیم دارند. فایده امثال این کتاب این است که امثال من، چوب امثال شما را می خوردند، اما بعد راه برای فقها باز می شود و آزادانه فتوای خود را ذکر می کنند.( مطهری، 1367، ص 3-42)
3) آفات استعداد خلاقیت و نوآوری:
گرچه نوآوری و خلاقیت از ویژگیهای آدمی است و بلکه از اوصافی است که ریشه در خالقیت خدا دارد، زیرا از سویی خداوند خالق است و هستی مخلوق او و از سوی دیگر حداقل در سطح زمین، آدمی جانشین خدا است( سوره بقره، آیه 30) و از این رو می تواند خلاق باشد و بیافریند. ولی آفرینندگی بشر احتمال این آسیب را دارد که درجهت گیری به سوی مثبت یا منفی، بالا و یا پایین ، جلو و یا عقب باشد و از این رو به تعبیر استاد در هر زمان ما می توانیم مصلح و یا مرتجع داشته باشیم. پس گرچه خداوند به انسان قدرت داده است تا نقشی را که در دنیا وجود ندارد، بیافریند، اما بشر به همین دلیل که می تواند جلو برود، یعنی آزادی عمل به او داده شده ومختار آفریده شده، می تواند به عقب برگردد. بنابراین امکان انحراف در بشر وجود دارد. پس نمی شود قبول کرد که روی هر چه که در زمان پدید آمده و پدیده قرن است وجدید نامیده شده، اسم تجدد گذاشته شود وگفت خوب است. ( مطهری، 1377، اسلام و مقتضیات، ص 8-186) نتیجه آنکه صرف نوآوری ممدوح نیست، بلکه باید خلاقیت و شکوفایی در جهت غایات مثبت، سازنده و ارزشی باشد.
4) راهکارهای نوآوری و شکوفایی:
اگر آدمی ابعاد سه گانه جسمی،قلبی و عقلی دارد، در هر سه بعد یاد شد می تواند استعدادهایش را شکوفا نماید و به نوآوری برسد. پرورش جسم ( نه تن پروری)، پرورش قلب و پرورش عقل. در ابعاد سه گانه فوق الذکر، نوآوری و شکوفایی عقلانی از جمله نیازهای اساسی جامعه ما است که گاه از این نیاز به ایجاد «جنبش نرم افزاری» و « نهضت تولید علم» ، نیز یاد می شود.
استاد مطهری از جمله راهکارهای نوآوری عقلی را آزاد نمودن عقل از عادات اجتماعی برشمرده و می گویند: قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آبا و گذشتگان هستند و تعقل و تفکر نمی کنند تا خودشان را ازاین اسارت آزاد بکنند. راهکار دیگر مورد تذکر ایشان آزادی از حکومت عدد و ملاک بودن اکثر و اکثریت است. می گویند: نباید انسان اینجور باشد که ببینید اکثر مردم کدام راه را می روند. همانطور که انسان طبعا به سوی تقلید از دیگران کشیده می شود، طبعا به سوی اکثریت نیز کشیده می شود و قرآن مخصوصا همان چیزی را که انسان طبعا به سوی آن کشیده می شود، انتقاد می کند. از راهکارهای دیگر آن است که حالت روح را باید خیلی ملاحظه نمود. زیرا قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار بگیرید کور می شود. عبادت هم اگر بر روح انسان جنبه زور و تحمیلی داشته باشد علاوه براینکه اثر نیک نمی بخشد، بلکه اثر سوء نیز می بخشد.
استاد توضیح می دهند که عامل ترس، عامل رشد و پرورش دادن استعدادهای عالی نیست. ولی عامل جلوگیری از رشد استعدادهای پست و پایین و عامل جلوگیری از طغیانها است. ( مطهری، 1377، تعلیم و تربیت، ص 69-46) و نهایتا هم از تلازم عقل و علم سخن به میان آوردند و تمثیل زیر را مطرح می کنند: اگر انسان تفکر کند، ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است، قهرا نمی تواند کار بکند، یا محصولش کم خواهد بود. اگر کارخانه ماده خام ( علم) زیاد داشته باشد، ولی کار نکند، باز فلج است و محصولی نخواهد داشت.(همان منبع، ص 45)
حاصل آنکه انسان از سوی خالق هستی و از سوی کسی که مبدع آسمان و زمین است، استعداد نوآوری را دارد، ولی به جهت گرایش ناسوتی اش ممکن است به گمراهی رود. از این رو از سویی باید تلاش کند که سنتهای غلط را بشکند. عادات ناصواب را نپذیرد، از تخصص همواره بهره مند گردد و ... ولی از سوی دیگر در مسیر درست و غایات مطلوب گام بردارد، تا محصول و نتیجه خلاقیتش برای خود، جامعه و طبیعت مفید افتد و سرمنشأ تمدن و دستاوردهای عظیم بشری گردد
کلامی دارد امام صادق(ع) که بسیار کلام بزرگی است . حدیثی است در " کافی " ، در ضمن آن حدیث این جمله است: « العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس » یعنی کسی که زمان خودش را بشناسد و بفهمد و درک کند ، امور مشتبه و گیج کننده به او هجوم نمیآورد . کلمه "هجوم" را ما در عرف فارسی خود در مورد هر حمله شدید به کار میبریم، اما در عربی به معنی حملهای است که ناگهانی و در غفلت بشود و طرف را غافلگیر کند . امام میفرماید : اگر کسی به وضع زمان خود آشنا باشد امور مشتبه ناگهان بر سرش نمیریزد که یک مرتبه دست و پای خود را گم کند و نتواند قوای خود را و فکر خودش را جمع و جور کند و راه حلی پیدا کند. بسیار کلام بزرگی است ، با توجه به اینکه ما در یک فضای مخمور در خواب غفلت هستیم و چرت میزنیم و هنگامی که با تحوّلات در هر زمینه ای بر میخوریم تازه با درماندگی کاسه چه کنم چه کنم دست میگیریم
از صد سال پیش برای سایر کشورهای اسلامی هم این مسائل و از آن جمله مسأله هدایت نسل جوان پیش آمد ولی آنها پیشتر از ما به فکر چاره افتادند .
چه باید کرد؟
مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق میکند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم .
باید نسل جوان را بشناسیم و بفهمیم دارای چه مشخصات و ممیّزاتی است؟ درباره این نسل دو طرز تفکر شایع است و معمولا دو جور قضاوت میشود . مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق میکند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم .
از نظر یک طبقه اینها یک عده مردمی هستند خام ، مغرور ، گرفتار هوی و هوس ، شهوتپرست ، دارای هزار عیب . این طبقه همیشه به این نسل دهن کجی میکنند و ناسزا میگویند . اما از نظر خود نسل جوان درست به عکس است . آنها در خودشان عیب نمیبینند ، خودشان را مجسمه هوش ، مجسمه زیرکی ، مجسمه آرمان های عالی میدانند .
مهمتر از اینکه طرحی برای رهبری این نسل تهیه کنیم اینست که این فکر در ما قوت بگیرد که مسأله رهبری و هدایت ، از لحاظ تاکتیک و کیفیت عمل در زمان های متفاوت و در مورد اشخاص متفاوت ، فرق میکند و ما باید این خیال را از کله خود بیرون کنیم که نسل جدید را با همان متد قدیم رهبری کنیم نسل کهن اینها را تکفیر و تفسیق میکند و این ها را تحمیق و تجهیل . آنها به اینها میگویند شما کافرید ، شما شهوت پرستید ، اینها به آنها میگویند شما نادانید ، شما نمیفهمید . البته از نظر کلی یک نسل نسبت به نسل پیش ممکن است صالح باشد و ممکن است منحرف باشد .
نسل جوان امروز
نسل جوان ما مزایائی دارد و عیب هائی . زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساساتی دارد که درگذشته نبود و از این جهت باید به او حق داد . در عین حال یک انحرافات فکری و اخلاقی دارد و باید آنها را چاره کرد . چاره کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنی ادراکات و احساسات و آرمان های عالی که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات و احساسات میسر نیست . باید به این جهات احترام گذاشت . رو در بایستی ندارد . در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این آرمان های عالی نبود . باید به این آرمان ها احترام گذاشت . اسلام به این امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بیاعتنا باشیم محال است که بتوانیم جلوی انحراف های فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم .
روشی که فعلا ما در مقابل این نسل پیش گرفتهایم که روش دهان کجی و انتقاد صرف و مذمت است و دائما فریاد ما بلند است که سینما اینطور ، تئاتر ، اینطور ، مهمانخانههای بین شمیران و تهران اینطور ، رقص چنین ، استخر چنان ، و دائما وای وای میکنیم درست نیست . باید فکر اساسی برای این انحراف ها کرد .
در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود ، این احساسات با این آرمان های عالی نبود . باید به این آرمان ها احترام گذاشت . اسلام به این امور احترام گذاشته است . اگر ما بخواهیم به این امور بیاعتنا باشیم محال است که بتوانیم جلوی انحراف های فکری و اخلاقی نسل آینده را بگیریم . درد جوانان را باید درک کرد :
فکر اساسی به اینست که اول ما درد این نسل را بشناسیم ، درد عقلی و فکری ، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس میکند و نسل گذشته احساس نمیکرد . مولوی میگوید :
حسرت و زاری که در بیماری است وقت بیماری هم از بیداری است
هــر کــه او بـــیـــدارتــــر پـر دردتر هر کــه او هـشـیــارتــر رخ زردتر
در گذشته درها به روی مردم بسته بود . درها که بسته بود سهل است ، پنجرهها هم بسته بود . کسی از بیرون خبر نداشت ، در شهر خود که بود از شهر دیگر خبر نداشت ، در مملکت خود که بود از مملکت دیگر خبر نداشت . امروز این درها و پنجرهها باز شده ، دنیا را میبینند که رو به پیشرفت است ، علم های دنیا را میبینند ، قدرت های اقتصادی دنیا را میبینند ، قدرت های سیاسی و نظامی دنیا را میبینند ، دموکراسی های دنیا را میبیند ، برابری ها را میبیند ، حرکت ها را میبیند ، قیام ها و انقلاب ها را میبیند ، جوان است ، احساسش عالی است ، و حق هم دارد ، میگوید ما چرا باید عقب ماندهتر باشیم . به قول شاعر :
سخن درست بگویم نمیتوانم دید که می خورند حریفان و من نظاره کنم
دنیا اینطور چهار اسبه به طرف استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و عزت و شوکت و حرمت و آزادی میرود و ما همین جور خواب باشیم ، یا از دور تماشا کنیم و خمیازه بکشیم؟! نسل قدیم این چیزها را نمیفهمید و درک نمیکرد . نسل جدید حق دارد بگوید چرا ژاپن بتپرست و ایران مسلمان در یکسال و یکوقت به فکر افتادند که تمدن و صنعت جدید را اقتباس کنند و ژاپن رسید به آنجا که با خود غرب رقابت میکند و ایران در این حد است که میبینیم؟!
«ما و لیلی همسفر بودیم اندر راه عشق او به مطلبها رسید و ما هنوز آوارهایم! »
آیا نسل جدید حق دارد این سؤال را بکند یا نه؟ نسل قدیم سنگینی بار تسلط های خارجی را روی دوش خود احساس نمیکرد ، و نسل جدید احساس میکند . آیا این گناه است؟ خیر گناه نیست بلکه خود این احساس یک پیام الهی است . اگر این احساس نبود معلوم میشد ما محکوم به عذاب و بدبختی هستیم . حالا که این احساس پیدا شده نشانه اینست که خداوند تبارک و تعالی میخواهد ما را از این بدبختی نجات بدهد . در قدیم سطح فکر مردم پائین بود ، کمتر در مردم شک و تردید و سؤال پیدا میشد ، حالا بیشتر پیدا میشود . طبیعی است وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح میشود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمیشود به او گفت برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامی . با یک جاهل بیسواد که نمیشود حقیقتی را به میان گذاشت .
وقتی که فکر ، کمی بالا آمد سؤالاتی برایش طرح میشود که قبلا مطرح نبود . باید شک و تردیدش را رفع کرد و به سؤالات و احتیاجات فکریش پاسخ گفت . نمیشود به او گفت برگرد به حالت عوام ، بلکه این خود زمینه مناسبی است برای آشنا شدن مردم با حقایق و معارف اسلامی .بنابراین در هدایت و رهبری نسل قدیم که سطح فکرش پائینتر بود ما احتیاج داشتیم به یک طرز خاص بیان و تبلیغ و یکجور کتاب ها ، اما امروز آن طرز بیان و آن نوع کتاب ها به درد نمیخورد ، باید و لازم است اصلاح عمیقی در این قسمت ها به عمل آید ، باید با منطق روز و زبان روز و افکار روز آشنا شد و از همان راه به هدایت و رهبری مردم پرداخت .
نسل قدیم اینقدر سطح فکرش پائین بود که اگر یک نفر در یک مجلس ضد و نقیض حرف میزد کسی متوجه نمیشد و اعتراض نمیکرد ، اما امروز یک بچه که تا حدود کلاس 10 و 12 درس خوانده همین که برود پای منبر یک واعظ ، پنج شش تا و گاهی ده تا ایراد به نظرش میرسد . باید متوجه افکار او بود و نمیشود گفت خفه شو ، فضولی نکن .
در قدیم اینطور نبود ، یکنفر در یک مجلس هزار شعر یا نثر ضد و نقیض میخواند و کسی نمیفهمید اینها با هم ضد و نقیض است . به هر حال اصل کلی است که نسل جوان افکار و ادراکات و احساساتی دارد و انحرافهایی. تا به دردش یعنی به افکار و ادراکات و احساساتش رسیدگی نشود، نمیشود جلو انحرافاتش را گرفت.
علل گرایش به مکتبهای الحادی
اتفاقا دیگران از راه شناختن درد این نسل آنها را منحرف کردهاند و از آنها استفاده کردهاند . مکتب های ماتریالیستی که در همین کشور به وجود آمد و اشخاصی فداکار درست کرد برای مقاصد الحادی، از چه راه کرد؟ از همین راه . میدانست که این نسل احتیاج دارد به یک مکتب فکری که به سؤالاتش پاسخ بدهد. یک مکتب فکری به او عرضه کرد، میدانست که این نسل یک سلسله آرمانهای اجتماعی بزرگی دارد و درصدد تحقق دادن به آنها است، خود را با آن آرمانها هماهنگ نشان داد. در نتیجه افراد زیادی را دور خود جمع کرد با چه فداکاری و صمیمیتی . بشر همین قدر که به چیزی احتیاج پیدا کرد چندان در فکر خوب و بدش نیست. معده که به غذا احتیاج پیدا کرد، به کیفیت اهمیت نمیدهد، هر چه پیدا کند خود را سیر میکند.
روح هم اگر به حدی رسید که تشنه یک مکتب فکری شد که روی اصول معین و مشخصی به سؤالاتش پاسخ دهد و همه مسائل جهانی و اجتماعی را یکنواخت برایش حل کند و جلویش بگذارد اهمیت نمیدهد که منطقا قوی است یا نیست. بشر آن قدرها دنبال حرف محکم و منطقی نیست، دنبال یک فکر منظم و آماده است که یکنواخت در مقابل هر سؤالی جوابی بگذارد. ما که کارمان فلسفه بود میدیدیم که آن حرفها چقدر سخیف است، اما چون آن فلسفه در یک زمینه احتیاجی عرضه شده بود و از این حیث یک خلأ وجود داشت، جایی برای خود باز کرد .
نشانه رشد فکری
بچه پس از دوران شیرخوارگی، فیالجمله که قوای مغزی و شعوریش رشد میکند حالت سؤال پیدا میکند، درباره چیزهایی که دور و برش هستند سؤالاتی میکند، باید به سؤالاتش طبق فهم خودش جواب داد، نباید گفت فضولی نکن، به تو چه؟ خود این سؤال علامت سلامتی مغز و فکر است، معلوم میشود قوای معنویش رشد کرده و قوت گرفته است. این سؤالات اعلام طبیعت است، اعلام خلقت است، دستگاه خلقت احتیاج جدیدی را اعلام میکند که باید به آن رسید. همینطور است حالت جامعه. اگر در جامعه یک احساس نو و ادراک نو پیدا شد علامت یک نوع رشد است. این هم اعلام خلقت است که احتیاج جدیدی را نشان میدهد . اینها را باید با هوی و هوس و شهوت پرستی فرق گذاشت . نباید اشتباه کرد و اینها را هوی و هوس دانست و فورا
آیات مربوط به این موضوع را خواند که : «وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»1 ؛ و اگر از بیشتر کسانی که در [این سر] زمین میباشند پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند. آنان جز از گمانِ [خود] پیروی نمیکنند و جز به حدس و تخمین نمیپردازند.
عجبا که خود نسل قدیم قرآن را متروک و مهجور کرده، آن وقت از نسل جدید گله دارد که چرا با قرآن آشنا نیست. قرآن در میان خود ما مهجور است و توقع داریم نسل جدید به قرآن بچسبد. ما امروز از این نسل گله داریم که چرا با قرآن آشنا نیست ؟ چرا در مدرسهها قرآن یاد نمیگیرند ، حتی به دانشگاه هم که میروند از خواندن قرآن عاجزند ؟ البته جای تأسف است که اینطور است . اما باید از خودمان بپرسیم ما تاکنون چه اقدامی در این راه کردهایم؟ آیا با همین فقه و شرعیات و قرآن که در مدارس است توقع داریم نسل جوان با قرآن آشنایی کامل داشته باشد؟! عجبا که خود نسل قدیم قرآن را متروک و مهجور کرده، آن وقت از نسل جدید گله دارد که چرا با قرآن آشنا نیست. قرآن در میان خود ما مهجور است و توقع داریم نسل جدید به قرآن بچسبد. الان ثابت میکنم که چگونه قرآن در میان خود ما مهجور است .
اگر کسی علمش علم قرآن باشد یعنی در قرآن زیاد تدبر کرده باشد، تفسیر قرآن را کاملا بداند، این آدم چقدر در میان ما احترام دارد؟ هیچ. اما اگر کسی "کفایه" آخوند ملا کاظم خراسانی (یا کتب فلسفه فیلسوفان غربی و همچنین آشنایی با ادبیّات و عرفانهای غربی و شرقی) را بداند یک شخص محترم و با شخصیتی شمرده میشود. پس قرآن در میان خود ما مهجور است و در نتیجه همین اعراض از قرآن است که به این بدبختی و نکبت گرفتار شدهایم. ما مشمول شکایت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم که به خدا شکایت میکند: وَ قَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »2 و پیامبر گفت: «پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.»
در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد این نسل هرگونه اقدامی بیمورد است . دیگر این که نسل کهن باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است
یکی از فضلای خودمان، میگفت خدمت آیة الله خوئی رسیدم، به ایشان گفتم چرا شما درس تفسیری که سابقا داشتید ترک کردید؟ (ایشان در هفت هشت سال پیش درس تفسیری در نجف داشتند، و قسمتی از آن چاپ شده) ایشان گفتند موانع و مشکلاتی هست در درس تفسیر. گفت من به ایشان گفتم: علامه طباطبائی در قم که به این کار ادامه دادند و بیشتر وقت خودشان را صرف این کار کردند چطور شد.
ایشان گفتند: آقای طباطبائی "تضحیه" کردهاند. یعنی آقای طباطبائی خودشان را قربانی کردند، از نظر برخی موقعیت های اجتماعی ساقط شدند. و راست گفتند. عجیب است که در حساسترین نقاط دینی ما اگر کسی عمر خود را صرف قرآن بکند، به هزار سختی و مشکل دچار شود، از نان، از زندگی، از همه چیز میافتد و اما اگر عمر خود را صرف کتاب هایی از قبیل کفایه بکند صاحب همه چیز میشود. در نتیجه هزارها نفر پیدا میشوند که کفایه را چهار لا بلدند، یعنی خودش را بلدند، ردّ کفایه را هم بلدند، ردّ ردّ او را هم بلدند، اما دو نفر پیدا نمیشود که قرآن را به درستی بداند! از هر کسی درباره یک آیه قرآن سؤال شود میگوید باید به تفاسیر مراجعه شود. عجبتر این که این نسل که به قرآن اینطور عمل کرده از نسل جدید توقع دارد که قرآن را بخواند و قرآن را بفهمد و به آن عمل کند! اگر نسل کهن از قرآن منحرف نشده بود قطعا نسل جدید منحرف نمیشد. بالاخره ما کاری کردهایم که مشمول نفرین پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و قرآن شدهایم.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره قرآن فرمود: «انه شافع مشفع و ماحل مصدق»3؛ یعنی قرآن در نزد خدا و در پیشگاه حقیقت وساطت میکند و پذیرفته میشود و نسبت به بعضی که به او جفا کردهاند سعایت میکند و مورد قبول واقع میشود.
هم نسل قدیم و هم نسل جدید به قرآن جفا کردند و میکنند. اول نسل قدیم جفا کرد که حالا نسل جدید جفا میکند. در رهبری نسل جوان، بیش از هر چیز دو کار باید انجام شود: یکی باید درد این نسل را شناخت و آنگاه در فکر درمان و چاره شد. بدون شناختن درد این نسل هرگونه اقدامی بیمورد است .
دیگر این که نسل کهن باید اول خود را اصلاح کند. نسل کهن از بزرگترین گناه خود باید توبه کند و آن مهجور قرار دادن قرآن است. همه باید به قرآن بازگردیم و قرآن را پیشاپیش خود قرار دهیم و در زیر سایه قرآن به سوی سعادت و کمال حرکت کنیم .
منبع کتاب ده گفتار شهید مطهری
نظرات شهید مطهری در مورد امام حسین(ع)
امام حسین(ع) و نهضت پرشور عاشورا در اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری، از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است.
دغدغه استاد در معرفی این نهضت به حدی بوده که بارها موضوعات سخنرانی مهم و با ارزش ایشان را این موضوع به خود اختصاص میداد.
نهضت عاشورایی امام حسین (ع)، با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر و با هدف برقرای عدل و عدالت و در نهایت برای نجات اسلام و مبارزه با طغیان بود.
آن همه گریه بر سیدالشهدا و عزاداری برای سید مظلومان نیز، برای زنده نگهداشتن این مکتب جهاد و شهادت و حفظ ارزشها بوده است.
متاسفانه درطول تاریخ، تحریفهایی چه در انگیزهها و اهداف، چه در چهرههای حماسهساز و چه در برنامههای مربوط به عاشورا انجام شد که این تحریفها برخی به محتوا، برخی به شکل و برخی به افراد برمیگردد.
کتابهایی که به عنوان مقتل نوشته شد و روضههایی که برای عاشورا گفته و خوانده شد، گاهی چون با انگیزه گریاندن مستمعان بود، آمیخته به مطالب ضعیف، غیر مستند و احیانا دروغ شد.
علاقهای که به چهرههای عاشورایی وجود داشت، سبب شد در حوادث آن حماسه، غلوها و مبالغههایی نقل شود که غیر عقلی و باور نکردنی است.
آمار و ارقام کشتهها و برخی حوادثی که به ظاهر غمانگیز و سوزناک بود، بر اصل واقعه افزوده شد.
انگیزه آن حماسه، گاهی تا حد کشته شدن برای شفاعت! تنزل یافت، نوع برخوردهای امام حسین(ع)، زینب و امام سجاد(ع) و کودکان و اهل بیت، گاهی به صورت عجز و لابه و ذلت و حقارت در برابر فاسقانی چون یزید و عمر سعد و ابن زیاد و شمر در آمد و خواسته بزرگ امام در این میدان حماسه، که رد بیعت با حکومت جوربود، به درخواست جرعهای آب برای لب عطشان خویش یا گلوی خشک علیاصغر در آمد.
استاد شهید مرتضی مطهری از جمله اندیشمندانی است که این تحریفات را ریشه یابی کرده و به علل و عوامل آن از زوایای مختلف پرداخته است.
استاد مطهری در خصوص این تحریفات معتقد است: "برای مصیبت امام حسین (ع) و اهل بیتش (س) به خاطر آن همه زجرهای روحی و جسمی و ضربات شمشیرها نباید گریست، بلکه باید به خاطر مظلومیت و دروغ پردازیهایی گریست که مقام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را متنزل میکند."
وی در ادامه میگوید: در برخی از این تحریفات اشاره شده که لیلا مادر علی اکبر(ع) نذر کرده که اگر فرزندم سالم بماند از کربلا تا مدینه ریحان خواهم کاشت، بعدها علما با سند این مطلب را رد کردند. اولا حضرت در کربلا حضور نداشته، ثانیا منطقه فیمابین کربلا و مدینه برای کشت ریحان بلا امکان است، ثالثا مسافت بین آن دو شهر سیصد فرسنگ است.
در جای دیگر نیز گفتهاند،امام حسین(ع) در کربلا سیصد هزار نفر را کشته است، اگر فرض شود هرثانیه یک نفر را بکشد برای این تعداد هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت لازم است. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!
همین طور درباره حضرت ابوالفضل (ع) گفتهاند که بیست و پنج هزار نفر را کشت! که حساب کردم اگردر هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت میخواهد.
* عوامل تحریف
استاد مطهری در این رابطه عوامل تحریف را به طور مبسوط مورد بررسی قرار داده و میگوید: "به طور کلی عواملی وجود دارد که همواره تاریخ را دچار تحریف کرده است و این تحریفات تنها اختصاص به حادثه عاشورا ندارد." مثلا همیشه اغراض دشمنان، خود، عاملی است برای اینکه حادثهای را دچار تحریف کنند. دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیلهایی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ میکند و این نمونههای زیادی دارد که در تحریف واقعه کربلا هم این عامل دخالت داشته است.
عامل دوم، تمایل بشر به اسطورهسازی و افسانهسازی است و این در تمام تواریخ دنیا وجود دارد، افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها، عمل آنها، قیام آنها، نهضت آنهاست و حجت است، نباید در سخنانشان، در شخصیتشان، در تاریخچه شان تحریفی واقع شود.
عامل سوم یک عامل خصوصی است، دو عامل پیشین در تمام تواریخ دنیا هست، ولی در خصوص حادثه کربلا یک جریان و عامل بخصوصی هست که سبب شده است در این داستان، جعل واقع شود.
پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمهاطهار دستور اکید دادهاند که باید نام حسین بن علی (ع) زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی (ع) هر سال تجدید شود، چرا این چه دستوری است در اسلام، چرا ائمه دین این همه به این موضوع اهتمام داشتند، و چرا برای زیارت حسین بن علی (ع) این همه ترغیب و تشویق است؟"
از دیدگاه مطهری حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد. حسین (ع) نمونه عملی قیامهای اسلامی است. خواستند مکتبش زنده بماند، خواستند سالی یکبار امام (ع) با آن انگیزهاش ظهور کند و برای همیشه زنده بماند.
"هر چه ما در این راه کوشش کنیم به شرط آنکه هدف آن را تشخیص دهیم بجاست. اما متاسفانه عدهای این را نشناختند، خیال کردند بدون اینکه مردم را با فلسفه قیام حسینی و مکتبش آشنا کنند و مردم را عارف به مقامات حسینی کنند، همین قدر که آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریهای کردند، کفاره گناهان است.
بعضی میگویند هدف وسیله را مباح میکند. هدف که خوب باشد، وسیله هر چه باشد، شد! اینها هم گفتند ما یک هدف مقدس داریم وآن گریستن برامام حسین(ع) است که کار خوبی است و باید گریست، به چه وسیله بگریانیم؟ گفتند، اشک جاری میشود یا نه؟همین قدر که اشک جاری شود اشکال ندارد، شیپوربزنیم، طبل بزنیم، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم بگیریم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین(ع) این حرفها مانعی ندارد، در نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف این واقعه بزرگ زدند."
تاریخچه با عظمت کربلا که به دست ما افتاده، هم دچار تحریف لفظی و هم دچارتحریف معنوی شده است. یعنی ما از خودمان ساز و برگهایی بر پیکره این تاریخ ساختهایم که چهره با عظمت و نورانی آن را تاریک و ظلمانی و قیافه زیبای آن را زشت کردهایم.
استاد مطهری معتقد است: هرگز نمونهای از یک مکتب عملی در دنیا پیدا نمیشود که نظیر مکتب حسین بن علی (ع) باشد. اگر شما نمونه حسین بن علی را پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن علی را تجدید کنیم.
نظیر آنچه که حسین بن علی در حادثه عاشورا، از ایمان کامل به جهان دیگر، از رضا و تسلیم، از صبر، از مردانگی، از طمانینه نفس از ثبات و استقامت، از عزت و کرامت نفس، از آزادیخواهی و آزادی طلبی، از این که در فکر انسان باشد، از این که در خدمت انسان باشد، اگر در دنیا نمونهای پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی را زنده کنیم."
... طلبه ای که
در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال می ورزد. در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می شود در حالی که به تازگی موسس گرانقدر آن آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهد گرفته اند.
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می گیرد. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد شهید گاهی به بروجرد می رفته و از محضر ایشان استفاده می کرده است. مولف شهید مدتی نیز از محضر مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهره های معنوی فراوان برده است. از اساتید دیگر استاد مطهری می توان از مرحوم آیت الله سید محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده است. در سال 1331 درحالی که از مدرسین معروف و از امیدهای آینده حوزه به شمار می رود به تهران مهاجرت می کند. در تهران به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می پردازد. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می گردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. در سالهای 1337 و 1338 که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل می شود .استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن است و در طول سالهای 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن می باشد که بحثهای مهمی از ایشان به یادگار مانده است. کنار امام بوده است به طوری که می توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را مرهون تلاشهای او و یارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد می شود.
پس از تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی عهده دار رهبری این هیئتها می گردد. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت توسط شهید محمد بخارایی کادر رهبری هیئتهای موتلفه شناسایی و دستگیر می شود ولی از آنجا که قاضی یی که پرونده این گروه تحت نظر او بود مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به ایشان پیغام می فرستد که حق استادی را به جا آوردم و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر می برد.
در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، انجمن اسلامی کردن محتوای نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره ادامه می دهد. به طور کلی استاد شهید که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود و با اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود به طوری که می توان او را بنیانگذار آن موسسه دانست. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کارهای خودسرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت او از اجرای طرحهای استاد و از جمله ایجاد یک شورای روحانی که کارهای علمی و تبلیغی حسینیه زیر نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 علیرغم زحمات زیادی که برای آن موسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادی که به آینده آن بسته بود در حالی که در آن چند سال خون دل زیادی خورده بود از عضویت هیئت مدیره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد. از سال 1349 تا 1351 برنامه های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سالهای 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود می رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهری اولین شخصیتی است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدین خلق ایران » پی می برد و دیگران را از همکاری با این سازمان باز می دارد و حتی تغییر ایدئولوژی آنها را پیش بینی می نماید. در این سالها استاد شهید به توصیه حضرت امام مبنی بر تدریس در حوزه علمی قم هفته ای دو روز به قم عزیمت نموده و درسهای مهمی در آن حوزه القا می نماید و همزمان در تهران نیز درسهایی در منزل و غیره تدریس می کند. در سال 1355 به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته می شود. همچنین در این سالها استاد شهید با همکاری تنی چند از شخصیتهای روحانی، «جامعه روحانیت مبارز تهران » را بنیان می
گذارد بدان امید که روحانیت شهرستانها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کند. گرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشته است ولی در سال 1355 موفق گردید مسافرتی به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزه های علمیه با ایشان مشورت نماید. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار می گیرد و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا می نماید. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو می کند و در همین سفر امام خمینی ایشان را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی می نماید. هنگام بازگشت امام خمینی به ایران مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده می گیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود تا اینکه در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود یا گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت می رسد و امام و امت اسلام در حالی که امیدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو می روند. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.