شهید مطهری علاوه بر تلاش برای تبیین و تحلیل اندیشه های اصیل اسلامی، بخش عمده ای از تلاش های خود را به آسیب شناسی اندیشه های موجود اختصاص داده بود تا در آن راستا، مانع انحراف اندیشه ی سیاسی اسلام از مسیر اصلی آن شود.
شهید مطهری در زمینه روش شناسی یک مشرب منعطف را دنبال کرده است. نه خود را به قیاس محدود می کند و نه این که اسیر استقرا و اسلوب تجربی می شود. او معتقد است انسان باید جایگاهش را بشناسد و بداند در کجا از اسلوب تجربی استفاده کند و کجا به قیاس بپردازد. این شیوه ی غیر تعصب آمیز روش شناختی، بنیادی بر اندیشه های شهید مطهری می گذارد که سیر تفکرات فلسفی تا اندیشه های سیاسی ایشان را به گونه ای دل نشین قابل فهم و پذیرش می کند.
شهید در ارتباط عقل و دین نیز تلاش می کند تا عقل را در راه تحلیل مسایل دینی به کار گیرد و علاوه بر تکیه بر عقل روشن اندیش، ضعف های عصر روشنگری غرب در نگاه تک بعدی به عقل را با توسل به اصول و احکام دینی برطرف سازد (1).
مراحل بالاتر در نگاه روشی و تحلیل فلسفی – سیاسی شهید مطهری با کشف ریشه های تاریخی مسایل فلسفی آغاز می شود. سپس مباحث مطرح نزد فلاسفه مورد بررسی قرار می گیرد و آن گاه در قالب مطالعه ی تطبیقی، موضوعات با توجه به نظرات فلسفی و سیاسی اندیشه مندان غیر مسلمان و عمدتاً با توجه ویژه به سیر اندیشه در غرب مورد بحث قرار می گیرد.
شهید مطهری در مباحث خود به نوعی آسیب شناسی و موردیابی مسایل سیاسی و دیگر مسایل مبتلا به جوامع اسلامی و جامعه ی ایران پرداخته و مطالعه ی موردی خود را بر روی موضوعات و مسایل مزبور سامان می دهد (2).
بنیادهای فلسفی
در رابطه ی فرد و جامعه، شهید مطهری معتقد است که « جامعه » بسان یک موجود زنده است که از حیات واقعی برخوردار می باشد. به اعتقاد ایشان « قرآن برای جوامع، سرنوشت مشترک، نامه ی عمل مشترک، فهم و شعور، طاعت و عصیان معنی ندارد و قرآن همان طور که برای فرد حیات و موت قائل است واقعاً برای جامعه نیز حیاتی، موتی و روحی قائل است (3)»
این نگاه شهید مطهری به جامعه برخلاف نگاه های ابزار گرایانه ی اندیشه ی غرب بعد از عصر روشن اندیشی به آن می باشد. در جامعه ی مکانیکی غرب، فرد اصل است و جامعه مصنوع او. اما در اندیشه ی شهید مطهری، فردیک موجود اجتماعی است که باید در اجتماع زندگی کند وگرنه منقرض خواهد شد. در واقع جامعه محل تحقق شخصیت فرد است. به همان نسبت جامعه نیز از افراد آن شخصیت می گیرد. چنین نگاهی نیز فارغ از تعصبات دو مکتب فردگرایی و جامعه گرایی (ایندیویدوالیسم و سوسیالیسم) شکل می گیرد و با نگاهی ویژه به نظریه ی فطرت در اسلام تقویت شده است (4).
در کل در نظریه ی تکامل اجتماعی انسان، شهید مطهری فطرت انسانی را اصل گرفته و معتقد است در قالب روابط مبتنی بر اخلاق فردی و اجتماعی، ایمان به هدف خلقت و بعثت انبیا، انسان می تواند مراحل تکامل را در جامعه ی اسلامی طی نماید. این نگرش هر گونه یاس و بدبینی نسبت به سرشت بشر و آینده ی بشریت را رد کرده و بانقد دگماتیسم موجود در مکاتب مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و علم گرایی منبعث از اندیشه های لیبرالی و روشن اندیشی همراه است (5).
نقد چهار جریان عمده
بخش عمده ای از اندیشه های فلسفی، اجتماعی و سیاسی شهید مطهری را می توان از نقد ایشان بر چهار جریان و مکتب عمده ی فکری – سیاسی سمت یابی کرد : مارکسیسم، ناسیونالیسم، تحجرگرایی و التقاط. این مباحث را به طور خلاصه مطرح می کنیم؛
شهید مطهری در عصری می زیست که عرصه ی فکری – سیاسی ایران و کشورهای اسلامی دیگر مورد هجوم مکاتب و ایدئولوژی های انحرافی و عمدتاً الحادی قرار گرفته بود. این امر حساسیت ویژه ای به مباحث انتقادی اندیشه مندان مسلمان در مقابل تفکرات عمدتاً وارداتی موجود می بخشید. این تفکر شهید با همان شیوه ی نظام مند فکری خود مکاتب و تفکرات فوق الذکر را به مقابله ی علمی – اندیشه ای طلبید.
الف) نقد مارکسیسم
ایدئولوژی مارکسیسم، بخش عمده ای از حیات بشر – در قرن بیستم را به خود معطوف ساخت. این مکتب از لحاظ فکری ریشه در اندیشه های کارل مارکس آلمانی (1883/م – 1818م) دارد اما از لحاظ سیاسی بیش تر پس از انقلاب کمونیستی روسیه (1917م) مطرح گردید.
در غرب، مارکسیسم را تحت عنوان یک ایدئولوژی انقلابی می شناختند و در اثر تلاش مارکسیست ها، بخش هایی از جهان اسلام نیز تحت تاثیر این ایدئولوژی قرار گرفته بود و شماری از جوانان انقلابی بدون آشنایی بنیادی با خاطرات واقعی این اندیشه و مکتب الحادی در دام آن افتادند به گونه ای که جنبش های انقلابی و ضد رژیم شاه در ایران نیز از این ضعف مصون نبودند.
مارکسیسم نوید جامعه ای بی طبقه را می دهد اما بنیادش بر ماده ی (ماتریالیسم) است. بر اساس این بنیان اندیشه ای، همه چیز ماده است و آن چه در جامعه های انسانی می بینیم اعم از دین، حکومت، نهادها و ساختارها روبنایی بر همان زیربنا یعنی روابط مادی – اقتصادی است.
بر این اساس مارکسیسم هنگام مواجهه با جهان لیبرال، ایده ی مقابله با سرمایه و سرمایه داری را مطرح کرد و اما در مقابل اغلب جوامع جهان سوم و به ویژه جوامع دینی از در مقابله با دین و تکیه بر نگرش دین زدایانه به جامعه و سیاست وارد گردید.
در ایران و جهان اسلام اقداماتی برای به انزوا کشاندن فرهنگ اسلامی در پیش گرفته شد و تلاش گردید این اقدام از طریق تحریف آیات قرآن و اصول اسلامی و حتی تحریف افکار شخصیت های اسلامی صورت گیرد. شهید مطهری در مقابل این انحراف موضع گرفت :
« ماتریالیست های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده اند. این تشبثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می رساند ». شهید مطهری، تحریف شخصیت ها، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ را نیرنگ تازه ی مارکسیست ها می خواند و معتقد است : « این نیرنگ تازه ای نیست، طرحی است که کارل مارکس برای ریشه کن کردن دین از اذهان توده های معتقد در صد سال پیش داده است … مطالعه ی نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال احیر منتشر شده و می شود، جای تردید باقی نمی گذارد که توطئه ی عظیمی در کار است … و برای این منظور جامه ی منطق را از تن کنده و به سلاح تبلیغ مجهز شده است (6). »
ب) نقد ملی گرایی
پس از جنگ جهانی دوم این نگرش در میان شماری از انقلابیون و فعالان جنبش های استقلال طلبی جهان سوم و جهان اسلام به وجود آمد که تنها با تکیه بر « ناسیونالیسم » (ملی گرایی) می توان مستقل شد و مستقل ماند.
ناسیونالیسم در ایران همزمان با هجوم اندیشه ها و مکاتب غربی، مطرح گردید و با برخی اصول اساسی اسلام ناهمخوان بود. بر مبنای این ایدئولوژی، ایرانی ها دارای یک احساس مشترک و وجدان و شعوری مجزا هستند که یک واحد سیاسی تحت نام ایران با ملت ایران را می سازد.
این نگرش در درجه اول مرزهای دارالاسلام را می شکند. به گونه ای که حتی ممکن است به جنگ های درون جوامع اسلامی منتهی گردد. موضوعی که متاسفانه کماکان جهان اسلام را آزار داده و مانع شکل گیری یک تفکر وحدت بخش میان آنها شده است.
این ایدئولوژی برای ایران بسیار خطرناک است چرا که ممکن است به تقسیمات درون ملی و درون کشوری نیز بینجامد. ایران جامعه ای متنوع و متشکل از گروه های قومی، زبانی و فرهنگ های مختلف است و اغلب کسانی که در تلاشند تا به این مملکت آسیب بزنند، شکاف های فرهنگی، قومی و زبانی را مطرح می کنند.
استاد مطهری به دنبال اثبات منطقی این استدلال بود که ایرانیان به اجبار و زور شمشیر مسلمان نشدند بلکه از یک سو به خاطر نفرت از نظام سیاسی- مذهبی طبقاتی ساسانیان و از سوی دیگر شعارها و آرمان های عدالت خواهانه ی اسلامی به اسلام گرویدند ». وی در خدمات متقابل اسلام و ایران معتقد است حتی اگر فرضاً که ایرانیان به زور مسلمان شدند، اما سهم فراوان ایرانیان را در باروری فرهنگ و تمدن اسلامی نمی توان نادیده گرفت. بنابراین شهید مطهری ضمن نقد ناسیونالیسم، نقش عمده ای در تبیین روابط و خدمات متقابل اسلام و ایران داشته است که از مهم ترین خدمات این متفکر شهید به جامعه ی اسلامی ایران به شمار می رود (7)
پ) مقابله با تحجر
شهید مطهری « اخباریون » یا طرفداران « اخباری گری » را بانیان تحجر در اندیشه و تحولات سیاسی اسلام می دانند و معتقدند اینان هنوز جوامع اسلامی را آزار می دهند و آفتی برای دین اسلام و مردم مسلمان هستند. هم چنین معتقدند : « اخباریین مظهر کامل جمهورند و به نظر می رسد که فکر اخباری گری در مشرق زمین، ناشی از فکر مادی گری در مغرب زمین بوده است، چون مقارن با پیدایش اخباری گری، در مغرب زمین عده ای پیدا شدند که فلسفه ی حس را ابداع کردند (8) ».
اخباری گری به صورت بسیار حق به جانب و عوام فربیانه اش، نوعی تحجر خطرناک را در جهان اسلام ایجاد کرده و مشکلات ناشی از این تفکر هم چنان ادامه دارد. شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان بخش عمده ای از تلاش های خویش را صرفاً مقابله ی منطقی با این نگرش زیان بار کرده است.
شهید مطهری نقد اخباری گری را در کنار نقد علم گرایی محض (سیانتیسم) به کار می گیرد و معتقد است هر دوی مکاتب و تفکرات فوق الذکر نه در ساختن انسانی توانا و قدرت مند، موفق خواهد بود و نه می توانند انسانی با فضیلت به جامعه تحویل دهند بلکه حاصل کار آنها چیزی جز انسان « تک ساحتی » (تک بعدی) نیست که جوامع اسلامی را تهدید می کند (9).
ت) انحراف التقاط
زمانی که زمینه های اسلامی و فرهنگی جامعه ی ایرانی خود به خود، اندیشه ها و مکاتب منحرف و وارداتی را پس زد، عده ای به این فکر افتادند که بخش هایی از مکاتب وارداتی را با بخش هایی از زمینه های فکری و فرهنگی کشورهای اسلامی و کشور ایران (به ویژه) ادغام نمایند تا آن مرام و مسلک بتواند زمینه های حضور در این جوامع را پیدا کند. از این رویه با عنوان « التقاط » یاد شده است. شهید مطهری در وصف این نگرش می گوید : « اگر کسانی پیدا شدند که نیمی از مکتب توحید را گرفتند و بقیه را از مکتب شرک به هم آمیخته، نتیجه ی آن، یک مکتب التقاطی خواهد بود (10) »
این توصیف پاسخی قطعی و جدی به تفکرات التقاطی است. در واقع خطر چنین تفکراتی که به طور عمده با پوشش اسلامی در صدد ایجاد منفذ و پایگاه برای اندیشه های منسوخ شده یا پس زده شده در جامعه ی ایران بودند، به مراتب از خطرات همان مکاتب اصلی بیش تر بوده و هست. این نگرش در آستانه ی انقلاب و حتی چند سال ابتدای آن در میان مجامع و محیط های دانش جویی ایران رخنه کرده بود.
شهید مطهری التقاط را « توطئه ی عظیم » می داند که به ویژه از ناحیه ی ایدئولوژی ماتریالیستی دنبال می شود. ایشان معتقدند که ماتریالیسم از درهای مختلف وارد شده و اکنون راه خطرناک تری را در پیش گرفته است. به اعتقاد شهید مطهری یکی از نمودهای این نگرش خطرناک در شعار التقاطی، به نام خدا به نام خلق قهرمان، وجود دارد؛ موضوعی که نوعی شرک را تداعی می کند.
نتیجه
به طور خلاصه می توان گفت که شهید مطهری علاوه بر تلاش برای تبیین و تحلیل اندیشه های اصیل اسلامی، بخش عمده ای از تلاش های خود زا به آسیب شناسی اندیشه های موجود اختصاص داده بود تا در آن راستا، مانع انحراف اندیشه ی سیاسی اسلام از مسیر اصلی آن شود. بدون شک هر چه جامعه و محیط فکری جهان اسلام و ایران با آفات و تهاجم بیش تر مواجه شود، رجوع بیش تر به آثار و افکار شهید مطهری الزامی تر است؛ آثار و افکاری که امروزه حتی بیش از گذشته واقعیات موجود در جوامع اسلامی و نگرش دیگر جوامع و مکاتب به آن را روشن می سازد.