سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیر مطالعاتی کتب استاد شهید مرتضی مطهری
گالری تصاویر

بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 90/1/18

دو واژه در فرهنگ اقتصاد اسلام مطرح است که باید تبیین گردد تا از هرگونه تحریف مصون بماند. این دو واژه که درمقابل هم قرار دارند، یکی قناعت است و دیگری حرص و ولع. قناعت به عنوان یک ارزش دینی صفت بسیار خوبی‏است، و حرص و ولع به عنوان ضد ارزش صفت بسیار بدی است. انسان نباید در امور مادی حریص باشد و نباید ولع داشته باشد. زیرا حریص بودن بسیار بد و قانع بودن بسیار خوب‏است. آنچه مهم است این که بدانیم قناعت در چه چیزی خوب است و حرص و ولع درباره چه چیزی بد است، آیا این دوواژه به طور مطلق یکی ارزش و دیگری ضد ارزش است؟ به عنوان یک اصل اساسی در این مبحث باید دانست که قناعت فضیلت اخلاقی و چیز بسیار خوبی است، یک ارزش‏دینی است، منتها در مصرف. اما همین قناعت یک رذیلت اخلاقی و چیز بسیار بدی است و در فرهنگ دین به عنوان‏ضد ارزش مطرح است، منتها در تولید. قناعت در تولید صفت بسیار زشت و ننگ آور و نکبت بار است، چرا که انسان‏نباید در تولید قناعت داشته باشد. حرص و ولع صفت بسیار بدی است و نکوهش شده و سرزنش شده، منتها حرص‏و ولع در مصرف. در مصرف حریص بودن ضد ارزش است که انسان مصداق این آیه بشود )و تحبون المال حبا جما(.انی صفت بسیار بدی است. اما همین حرص و ولع در فرهنگ اسلامی به عنوان یک ارزش مطرح است، منتها درتولید. در تولید و فعالیت سالم اقتصادی، انسان تا می‏تواند باید حرص و ولع داشته باشد. اگر انسان در اعتقاد، جهان بینی الهی داشته باشد و در اقتصاد، فعالیت‏های سازنده را در ابعاد گوناگون زندگی عبادت‏بداند، وقتی که کار کردن و تولید عبادت شد، عبادت هر چه بیشتر بهتر. اساسا در فرهنگ دین فعالیت‏های سازنده‏مطلقا عبادت است، و حرص و ولع در ثروت اندوزی و مصرف عمل بدی است که انسان بخواهد همه چیز را برای‏خودش داشته باشد. از طرفی قناعت در مصرف خیلی خوب است که انسان در مخارج شخصی قانع باشد، اما این قناعت در فعالیت و کار و تلاش می‏شود ضد ارزش. انسان در کسب و درآمد قانع باشد صحیح نیست. و از طرف دیگر حرص و ولع در مطلق ‏فعالیت‏ها، چه اقتصادی، چه فرهنگی و علمی ارزش است، انسان در هر رشته از امور اجتماعی که فعالیت می‏کند بایدحریص باشد 

(کتاب اخلاق اقتصادی -نویسنده استاد سید علی طباطبایی)
http://www.sayyidalitabatabaei.com/




ارسال توسط سید م. طباطبائی
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 90/1/18

باید خداوند متعال آغاز و انجام فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد. و باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید و قدم نفس را وقف حرکت به سوی خدای سبحان قرار داد و با مرکب عقل در ملکوت اعلی و آیات کبرای الهی سفر کرد و چون به جایگاه خویش بازگشت خدای متعال را در آثار خود منزه بدارد، زیرا او آشکار و نهان است و برای هر چیزی به هر چیزی تجلی می کند و او را در هر چیزی نشانه ای است که بر یگانگی اش شهادت می دهد.

­و آن گاه که این حالت بر او ملکه شد، نگار ملکوت در جانش نقش می­بندد و قدس لاهوت برایش تجلی می­کند، کسی که با عالم اعلی انس گرفته باشد بالاترین لذت را خواهد چشید، آنچه سزاوار اوست می­گیرد و سکینه و آرامش به او اضافه می­شود، و بر اوضاع عالم ناسوت مطلع می­شود در حالی که نسبت به اهل آن مهربان است، و سختی دنیا برایش هموار و سنگینی امور دنیا برایش سبک گشته است.

همواره نفس خویش را به ذکر حق مشتاق می­دارد و با یاد خدای سبحان مسرور می­باشد، از دنیا و اهل آن در تعجب است همان گونه که آنان از او در شگفت­اند.

و باید دانست که برترین حرکات نماز و بهترین عبادات روزه است، نافع­ترین نیکی صدقه و پاک­ترین روش­ها تحمل نمودن است، و بیهوده­ترین تلاش جدال است، تا زمانی که انسان توجه به قیل و قال و مناقشه و ستیز دارد هرگز جانش از پلیدی­ها نمی­رهد، بهترین عمل آن است که از نیت خالص سرزند، ریشه­ی همه­ی فضیلت ها حکمت است، معرفت ربوبی و خداشناسی سرآغاز همه چیز است، کلام طیب و اعتقاد درست به سوی او اوج می­گیرد و بالا می­رود و عمل نیک و صالح آن را مدد می­کند.

دروغ و کذب را چه در گفتار و چه در خیال کنار بگذارید تا ملکه­ی صداقت در جان­تان شکل گیرد و خواب­های خوش و رویاهای صادق نصیب تان گردد. لذت ها را در جهت اصلاح طبیعت و ابقاء شخص و نوع بکار گیرید، و نوشیدنی ها را با هوس و شهوت ننوشید بلکه برای بهبودی و مداوا بنوشید.

با هر کس بر طبق عادت و منش او معاشرت کنید. در انفاق کردن دارایی خویش را ملاحظه کنید، برای کمک و مساعدت با مردم کارهایی که خلاف میل­تان است انجام دهید، در آداب شرعی کوتاهی ننمایید و سنت های الهی را بزرگ شمارید، و بر تعبدات دینی مواظبت داشته باشید. این چنین انسانی با خدا پیمان بسته است که راه و روش او این گونه باشد.

والله ولی الذین آمنوا و هو حسبنا و نعم الوکیل

http://www.sayyidalitabatabaei.com/

اعیان الشیعه-ج?ص??




ارسال توسط سید م. طباطبائی
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/9/18

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی محمّد و آله الطّاهرین

در مبحث رابطه علم و دین نامه دستورالعمل شیخ الرئیس ابن سینا برای عارف نیشابوری مطرح بود. اولین جمله این دستورالعمل حکیم بزرگ الهی ابن سینا این بود که فرمودند باید خداوند متعال آغاز و انجام فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد. در نوبت قبل به این نکته اشاره شد که این جمله اول ناظر به توحید در اندیشه و اندیشه توحیدی است. و آن عبارت است از اینکه انسان باید باور کند که در بعد اندیشه و کسب علم صرفا مبدا قابلی است. لذا افاضه علوم از طرف خدای سبحان است. انسان صرفاً مبدأ قابلی است. مرحوم حکیم سبزواری رضوان الله تعالی علیه در منطق منظومه در بخش قیاسات، همین مطلب را بیان می­کنند که " والحق انفاض من القدس صور "  می­فرماید: علوم را خدا افاضه می­کند. علم از علت فاعلی افاضه می­شود؛ والحق انفاض من القدس الصور. این صور علمی از عالم قدس به انسان افاضه می­شود. این فکر کردن و مطالعه کردن و استاد و درس و کتاب، اینها همه علل اعدادی اند. علت فاعلی خداست! علم از طرف او افاضه می­شود. اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم " (سوره مبارکه علق- آیه?تا?) توحید در اندیشه در مقابل تفکر قارونی است که در آن نوبت اشاره شد. او در مسائل مالی و اقتصادی می­گفت: " انما اوتیته علی علم عندی" اما اگر توحید در اندیشه و اندیشه توحیدی برای ما تثبیت نشود خدای ناکرده چه بسا ما هم بعد از مدتها تحصیل علم، همان تفکر قارونی را داشته باشیم. او در مسائل مالی می­گفت من با علم خودم این اموال را بدست آوردم، ما هم بگوییم ما با استعداد خودمان این علم را به دست آوردیم. در حالیکه آن زنگ خطری که قرآن کریم برای ما به صدا درآورد به صورت موجب? جزئیه فرمود: وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً (سوره مبارکه نحل-آیه70). چه بسا در آخر عمر می­بینید همه آنچه را که آموخته بودید از یادتان برفت. این مفاهیم و اصطلاحاتی که به اسم علم به آن دلخوشیم معلوم نیست خیلی دوام داشته باشد. آنچه که با جان انسان در ارتباط است علوم الهی است؛ نور الهی است. آنچه که می­ماند اعتقاد درست است؛ علوم دیگر خیلی دوام ندارد. بستگی به جان انسان دارد. بر همین اساس در جمله دوم ابن سینا فرمود: و باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید و قدم نفس را وقف حرکت به سوی خدای سبحان قرار داد  در آن نوبت اشاره شد که در اصطلاح اهل معرفت از ادراکات قلبی تعبیر به دیدن می­کنند آنطور که در خطبه 179 نهج البلاغه مرحوم سید رضی نقل می­کند: وقتی از امیرالمومنین سوال شد که آیا شما خدا را می­بینید؟ فرمود که آیا من خدایی را که ندیدم عبادت کنم؟! که این دیدن یعنی معرفت قلبی که در نوبت قبل اشاره­ای به آن شد. در این دستورالعمل آمده است که باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید. چشم جان باید خدابین باشد. خدادانی تأثیر چندانی ندارد. خدادانی غیر از خدابینی است. اندیشه الهی داشتن غیر از آن است که نور توحید در جان انسان بنشیند. در عالم خدا دان فراوانند، کسانی که در توحید کار کردند. اما کسانی که نور توحید در جانشان تابیده باشد کم­اند. خدا دان بودن خیلی سخت نیست خدا بین بودن هنر است. خدابین بودن همان است که گفته­اند:

بر فراز راست هر تن شیر نیست   طعمه هر مرغکی انجیر نیست  

وقتی چشم جان خدابین شد، نور توحید در سراسر زندگی انسان پرتو می­افکند و انسان باور میکند که لا مؤثر فی الوجود الا الله  خیلی فرق است بین باور و علم. ما به خیلی از چیزها علم داریم اما باور نداریم. علم و آگاهی اثر چندانی ندارد. آن باورهاست که انسان را موحد میکند. وقتی انسان باور کرد که لا مؤثر فی الوجود الا الله  همه علل اعدادی اند. غیر از خدا همه نقش علل اعدادی را ممکن است داشته باشند. آنکه موثر است خداست. اگر این باور در جان ما آمد، مطمئن میشویم و از غیر خدا قطع امید می کنیم. اینکه درباره دعا فرمودند اگر کسی ?شرط را در خود ایجاد کرد وعده الهی درباره دستگیری آنها یقینی است. که فرمود: امن یجیب مضطر اذا دعاه  خدا کسی است که  یجیب مضطر اذا دعاه. این ? شرط را باید داشته باشد. مضطر یعنی کسی که قطع امید از خدا کرده است. ما تا سرمان به سنگ نخورد قطع امید نمی­کنیم. گاهی مجبور میشویم و از دیگران خیری نمی­بینیم امیدمان منقطع میشود. فرمود آن کسی که مضطر شد یعنی از غیر خدا امیدش قطع شد، در دعا موحد شد، فقط خدا را دید و دعایش و حاجتش را گفت آنگاه وعده الهی درباره او حتمی است. انسان در ابتدای امر از گرفتاری تثلیث نجات پیدا میکند و گرفتار ثنویت میشود، آنگاه به توحید می­گراید. ما در ابتدای امر گرفتار تثلیث هستیم. مثلا در وادی عبادت ما گرفتار تثلیث هستیم، هم خودمان را به عنوان عابد می­بینیم؛ برای خود موضوعیت قائلیم که اگر ?رکعت نماز خواندیم منتظریم فرشته­ای بر ما نازل شود یا اگر یک مقدار عبادت کردیم خدا را بدهکار خود می­دانیم هم عبادت را می­بینیم هم معبود را. هم ظل عابد را هم عبادت را ،هم معبود را؛ این گرفتار تثلیثی است، این موحد نشد. وقتی کمی جلوتر رفتیم گرفتار ثنویت می­شویم خودمان را نمی­بینیم اما عبادت را و معبود را هم می­بینیم. این هم هنوز توحید نیست. تا انسان بیاید در این وادی­ها از تثلیث نجات پیدا کند خودش را نبیند از ثنویت هم نجات پیدا کند عبادت را هم نبیند فقط معبود را ببیند و موحد شود کار آسانی نیست. یک عبارتی را در مراوده نامه­ای به یکی از دوستانمان از اساتید دانشگاه  نوشتیم که عرض می­کنیم تا انشالله نفوس مستعده را مفید باشد:

چه سعادتمندند موحدان واقعی که در جنت اللقاء،کوثر ناب توحید چشیدند. در کوی عبادت نه عابد دیدند و نه عبادت. فقط مدهوش جمال معبود بودند. در سرای ذکر نه ذاکر دیدند نه ذکر فقط مبهوط رخ مذکور بودند. در وادی عرفان نه عارف را دیدند نه عرفان را خواستند فقط چشم دل به سوی معروف دوختند.

در این باره ابن سینا در مقامات العارفین جمله بلندی را می­فرماید اگر عارفی عرفان را برای عرفان بخواهد او گرفتار ثنویت است او هنوز موحد نشده است آن کسی که عبادت را برای عبادت دوست دارد گرفتار شرک است. آن کسی که عرفان را برای عرفان می­خواهد گرفتار شرک است آن کسی که ذکر را برای ذکر می­خواهد گرفتار شرک است. در وادی عرفان نه عارف را دیدند نه عرفان را خواستند. فقط چشم دل به سوی معروف دوختند. در کلاس علم توحید نه عالم را دیدند نه علم را خواستند. فقط به معلوم دلخوش بودند. و در مشهد عشق نه عاشق را دیدند نه عشق را خواستند. فقط مجذوب معشوق بودند و به همه اهل دنیا و آخرت  گفتند:

گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی      دوست ما را و همه جنت و فردوس شما را   

این توحید ناب است که انسان بتواند به این مرحله برسد. اگر ابن سینا می­گوید باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید یعنی این مرحله توحید در جان انسان رسوخ بکند و انسان بتواند به این مرحله برسد. در کتاب طریق معرفت مطلبی را گنجاندیم اگر چه ظاهر مطلب ذوقی است ولی واقعیت دارد. در آنجا وقتی عالم ربانی را تعریف کردیم؛ عالم ربانی کیست و خصوصیات عالمان ربانی چیست.  این مطلب در ادامه آن آمده است که در بالای در ورودی کلاس درس عالمان ربانی این جمله نوشته شده است که فالخلع نعلک  در محضر عالم ربانی باید ? کفش را از پا درآورد ? نعل را از پا کند برای اینکه آن عالم ربانی اولین کاری را که در کلاس درسش می­کند این است که خودش را از چشم شاگرد می­اندازد که خود حجاب او نشود. من چیزی نیستم اگر چیزی از من یاد می­گیری این حق است که افاضه می­کند. من و فکر و امثال آن همه علل اعدادی هستیم نکند من را ببینی.  عالم ربانی با عارفان بازاری خیلی فرق می­کند. آن عارف بازاری که برای خود به جای عرفان دکان باز کرده است او مراسم دست بوسی دارد. زمانی در یکی از دانشگاه­ها به صورت یک قائده کلی عرض کردم که هر کسی در قالب مردم غیر معصوم و در هر مقامی راضی باشد که دیگران دست او را ببوسند آن بوسنده دست باید بداند که بالای آن دست، دست شیطان است. برای اینکه آن کسی که راضی است دیگران دست او را ببوسند این شیطان است که در او جلوه کرده است. حال می­خواهد در قالب عالم باشد، مرجع باشد، عارف باشد، بازاری باشد، هرکسی که می­خواهد باشد. الان ممکن است که در ذهن شما بیاید که دست بعضی ها را می­بوسند؛ اما اینهایی که گاهی دستشان را دیگران می­بوسند معلوم نیست که راضی باشند. اگر کسی خوشش آمد از اینکه کسی دستش را ببوسد، باید بداند که بالای دست او دست شیطان است. عالم ربانی در مرحله اول کارش این است که تمام سعی خود را بر این معطوف می­دارد تا خودش را از دید شاگرد بیاندازد. بنده حدود ?? سال توفیق شاگردی حکیم متعالی و مرجع عالیقدر عالم اسلام حضرت آیت الله جوادی آملی را داشتم. در این مدت یک بار هم ندیدم کسی توانسته باشد دست او را بوسیده باشد. یا حکیم بزرگوار حضرت آیت الله حسن­زاده آملی، پیش می­آمد که کسی دست ایشان را می­بوسید اما ایشان نهی کرده و می­فرمودند بدانید هیچ فایده­ای در این کار نیست. و با جمله­ای همچون بروید به گرفتاری خود برسید ذوق طرف را در اینگونه از خرافات به هم می­زدند.  کار دوم عالم ربانی و آن نعل دوم این است که خود شاگرد را هم از چشم خود بیندازد. به او بگوید که تا تو خودت را می­بینی خدا را نمی­بینی. خدا رحمت کند مرحوم الهی قمشه­ای(رضوان الله علیه) که در ابیاتی آورده­اند:

گفتمش خواهم وصالت، گفت هی     گفتمش یابم چو خواهم؟، گفت نی

گفتمش برگو محال آمد وصال          گفت تا خود بینی و وی

انسان تا خود می­بیند خدا را نمی­بیند. لذا عالم ربانی در کلاس درسش هم خود را از دید می­اندازد و هم خود شاگرد را از دید خود می­اندازد. ثمره توحید این است که قدم نفس، وقف حرکت به سوی خدای سبحان می­شود. وقتی نور توحید بر زندگی انسان تابید، تمام حرکات و سکنات و جمیع شئون وجودی آدم الهی می­شود. بعد می­گوید:

من الهی الهی گویم   ذره­ای باشم یا که آفتابی از اویم 

این زمانی است که توحید در جان انسان آمده باشد. نور توحید در جان انسان تابیده باشد. اینکه در حدیث آمده است  «من أخلص لله أربعین صباحا فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه»( بحار، ج 67، ص 249)   که هر کس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص ورزد، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‏ سازد، بعضی از افراد می­گویند که ما می­خواهیم ?? روز برای خدا کار کنیم و از امروز تصمیم گرفتیم برای خدا کار کنیم. حدیث این را می­گوید که جانتان مخلص شود. نه اینکه کار مخلصانه! خیلی فرق است بین اینکه کسی کار مخلصانه کند یا اینکه جانش مخلص شده باشد. حضرت (پیامبر) نمی­فرمایند من عمل صالحاً یا مخلصاً  می­فرماید من أخلص لله أربعین صباحا کسی که جانش را مخلص کرده باشد. آن زمانی که توحید در جان آمده است غیر خدا را نمی­بیند برای غیر خدا موضوعیت قائل نیست. زمانی انسان به بیان ابن سینا میتواند قدم نفس را وقف حرکت به سوی خدا بکند که باور کرده باشد لا موثر فی الوجود الا الله  والا تعارف نداریم، نمی شود؛ با اصطلاحات نیست، با اعتبارات نیست؛ جان انسان مشرک باشد اما فعل انسان توحیدی؟! نمی شود. این جان باید موحد باشد. جمله آخر و عنایت ویژه: اولیای الهی در پرتو سیر و سلوک صحیح علمی و عملی همراه با ریاضت های شرعی به جایگاهی بار یافته اند که همواره نور توحید در جانشان تابیده و فروغ الهی در زندگیشان پرتو افکنده و گرما و حرارت معنوی زمینه جانشان را از یخ زدگی و پژمردگی به بهار خرم تبدیل کرده است. آنکه عارف واقعی است دائماً خرم و سبز است. انسان تا زمانی که نور توحید در جانش نیامده، پژمرده است. پاییزی است، یخ زده است. یخ وجود انسان را نور توحید آب می­کند. این توحید است که انسان را سبز خرم می­کند.

این مباحث باید در مجال بیشتری بررسی بشود. حالا دراین مدت کوتاه این نکته نکته بیان میشود تا انشالله به جملات بعدی در جلسات آینده برسیم. والحمدلله ربّ العالمین

http://www.sayyidalitabatabaei.com/     

 




ارسال توسط سید م. طباطبائی
نظرات ()
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/9/18

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی محمّد و آله الطّاهرین

در نوبت قبل(جلسه مقدماتی)، گفته شد که پیرامون رابطه علم و دین، بهترین سند سیره علمی و عملی بزرگان علم و دین است. یکی از آثار بسیار پرقیمت و پرارزش در عالم علم و عالم دین دستورالعملی است که از شیخ الرئیس ابن سینا به ما رسیده، که آن را برای عارف عصر خود ابوسعید ابوالخیر نیشابوری نوشته است. اصرار دوستان بر این بود که یک شرح و تفصیلی ولو مختصر، بر این نامه انجام گیرد، تا این دستورالعمل این بزرگ حکیم عالم اسلام که مالامال از معارف قرآن و عترت(ع) است، راهگشای راه ما باشد. متن این نامه را زحمت کشیدند  دوستان در اختیار شما قرار دادند و باید اعتراف کرد، که پیرامون این موضوع بحث کردن یک مجال وسیع تری می طلبد. در این فرصتی کوتاه، مقداری از این نامه را توضیح میدهیم.

اگر این نامه را و این دستورالعمل را به صورت جملاتی جدا بررسی کنیم، جمله اوّل آن این است که می فرماید: " باید خداوند متعال آغاز و انجام فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد. " این جمله ناظر به توحید در اندیشه است. جمله بعدی که فرمود: " و باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید" ، این ناظر به اندیشه توحیدی است. توحید در اندیشه و اندیشه توحیدی دو اصل اساسی در اسلامی شدن کانون­های علمی ماست. اگر این دو اصل در دانشگاه ها و مراکز علمی ما تحقق پیدا بکند، آنگاه مراکز علمی ما یقیناً اسلامی است. توحید در اندیشه اگر برای انسان تحقق پیدا کرد و انسان با یک دید و جهان بینی الهی به خدمت علوم رفت، هرگز گرفتار تفکر قارونی نمی شود. قرآن کریم وقتی تفکر قارون را بررسی و تبیین می فرماید، قارون می­گفت: " ... إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی ... " (سوره مبارکه قصص-آیه??) این مال و ثروتی را که من دارم، اینها از علم اقتصادی من بود، از قدرت من بود، این من بودم که توانستم این همه مال را به دست بیاورم. اما اگر انسان تفکرش الهی بود، هرگز نمی گوید که این را من به دست آورده­ام؛ می­گوید: برسر­هر­­­سفره که بنشستی، خدا رزّاق بود. در مسائل علمی هم همینطور­است. یک دانشجو، یک روحانی- فرق نمی کند- اگر تفکر او تفکر قارونی باشد، او می گوید من زحمت کشیدم درس خواندم؛ من زحمت کشیدم علم آموختم. آموختن علم را به خود نسبت می­دهد. ما تا زمانی که علم را و فراگیری علم را به خود نسبت بدهیم همان تفکر قارونی است. اما توحید دراندیشه این است که انسان موحّد باشد. همانطوری که در مسائل مالی می­گوید:  برسر­هر­­­سفره که بنشستم خدا رزّاق بود؛ در مسائل علمی هم همین را می­گوید. می­گوید این توانایی را خدا به من داده است؛ این قوت فهم را خدا به من داده است؛ این خداست که علم را به من افاضه می­کند. " اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم " (سوره مبارکه علق- آیه?تا?) این خدای کریم است که سفره کرامت او اقتضای این افاضه علوم را داشته است. و این علمی که من دارم، خدا به من داده است. ببینید برادران عزیز یک اصل اساسی در اینجا مطرح است و این که این علومی که ما فراهم کرده­ایم، آیا این علوم مال ماست؟ مالکیتش مال ماست؟ یا  اینکه عاریتی است؟! انسان زمانی مالک چیزی است که بتواند او را حفظ بکند. اگر کسی چیزی دستش بود، مالی دستش بود، علمی در اختیارش بود، امّا توانایی حفظ آن را نداشت، معلوم می شود که این عاریتی است؛ مال او نیست. قرآن کریم در دو جا، یک زنگ خطری را به صدا درآورد. هم در آیه ? سوره حج وهم آیه ?? سوره نحل، با یک تفاوت بسیار مختصر، فرمود: "...وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً..." فرمود: بعضی از شما کسانی هستید، این علومی که فراهم کردید؛ این اندیشه هایی که داشتید وقتی یک مقدار سِنّتان بالا آمد، هم? اینها از یادتان می رود. " ومنکم " بعضی از شما شرایطی دارید که وقتی سنتان بالا آمد، همه اینها از دستتان می رود. این اختصاص به علوم تجربیِ دانشگاهی ندارد. علوم تجریدی هم همینطور است. ما  در عالم اسلام کم نداشتیم مراجع تقلیدی که در آخر عمر مقلد شاگردان خود شدند. این علوم عاریتی است. اگر ما نتوانستیم این ها را نگه داریم، اینها پس مال ما نیست. توحید در اندیشه این است که انسان در تحصیل علم موحد باشد. علم را از طرف خدا بداند. مفاهیم ذهنی را علم نپندارد. اطلاعات و قواعد راعلم نپندارد. این ها مقدمه علم می تواند بوده باشد.علم آن است که خدا به انسان افاضه می کند. حقیقت علم آن نورانیّت است که برای انسان می آورد. و یک اصل دیگر که در اینجا مطرح است، آن است که در جهان بینی الهی انسان، اصیل است. اصالت از آنِ انسان است. این غیر از آن حرف اومانیسمِ زاید? تفکر ماتریالیستی است. در فرهنگ و جهان بینی دینی و اسلامی و الهی انسان، اصل است . بیان مطلب این است که علوم مطلقا ارزش است فی نفسه. اما آیا علوم برای انسان هم ارزش است یا نه، حرف دیگر است. علم از آن جهت که علم است ارزشی است؛ کمالی است. آیا هر علمی برای هر کسی ارزش محسوب می شود؟ اینکه انسان این علوم را دارا بود برای انسان هم ارزش است یا نه؟ اینجاست که انسان، اصل است. علم مثل آب می ماند. شما آب را در نظر بگیرید ، آب صافِ شیرین را؛ همان آب را اگر شما در گلستان و بوستان بریزید، این آب باعث شکوفایی گل می شود. باعث زیبایی بستان می شود. همان آب را اگر در لجن زار بریزید، بوی لجن زار بیشتر می شود. یک آب را اگر پای درخت بادام شیرین بریزید، بر شیرینی او افزوده می شود. اگر همان آب را در پای درخت بادام تلخ بریزید، تلخی او اضافه می شود. علم- فرقی نمی کند، چه علوم تجربی، چه علوم تجریدی، چه علوم حوزه، چه علوم دانشگاه-  اگر انسان درست نشده بود، این علم برای او جز وزر و وبال چیز دیگری نیست. انسان اگر ساخته نشد، اگر توحید در انسان پیاده نشد، علم اگر علم عرفان هم بوده باشد، جز وزر و وبال چیزی برای انسان نمی شود. اما اگر انسان سالم بود، انسان درست شد، توحید در جان انسان پیاده شد، علوم تجربی هم برای انسان کمال محسوب می شود. علوم دانشگاهی هم برای انسان کمال محسوب می شود. اینکه این همه احادیث در آموزه های دینی ما آمده برای ارزش علم و عالم؛ اینکه گفته اند: اگر در خانه عالم را نگاه کنی، عبادت است. اینکه گفته اند: دیدن چهره عالم عبادت است. آنجا پاورقی نزدند، تعلیقه نزدند که آن عالم معمّم باشد؛ آن عالم، عالم حوزوی باشد؛ این نیست. ملاکِ ما این است آن عالمی که موحد است، دیدن او انسان را به خدا توجه می دهد. حالا چه استاد فیزیک دانشگاه باشد، چه استاد فلسفه باشد، چه استاد فقه و اصول باشد. از این جهت فرقی نمی کند. ارزش انسان به علم است. اگر انسان ارزش خودش را از دست داد، دیگر این علم برای او ارزش نمی شود. چه بسیار افرادی هستند که در عرفان و فلسفه و تفسیر، بسیار درس خواندند؛ اما جز وزر و وبال برایشان چیز دیگری نشده است. این که ابن سینا در جمله اوّل می فرماید و اصرار ایشان بر این است که توحید دراندیش? انسان بیاید، برای این است که انسان را درست بکند. وقتی انسان درست شد، در هر رشته ای از علوم برای او نورٌ علی نور می شود. و مطلب دیگر این است که، زمانی توحید در اندیشه انسان سرایت می کند و آثار او را ما می بینیم که ما در این رشته های علوم، به فکر علت فاعلی بوده باشیم. ببینید مثلاً در رشته زمین شناسی یا پزشکی، یک استاد، یک دانشجو، یک پژوهشگر یک وقت می گوید: این زمین اینجور بود، الان اینجور شده است، در آینده آنجور می شود. او فقط در علت قابلی دارد فکر می کند. اما آن کسی که موحد است، او می رود روی علت فاعلی. می گوید: خدا این زمین را اینجور آفرید. خدا این را اینجور می کند و آنجور می کند. علت فاعلی را دیدن، نشانه توحید در اندیشه است؛ که انسان علت فاعلی را ببیند. شما این کتاب قانون بوعلی سینا را وقتی نگاه می کنید، در بخش هایی از این کتاب، مخصوصاً در قسمت های آناتومی اش، می بینید که ابن سینا هر جا که بدن انسان را تشریح می کند، به یک جاهای حسّاس می رسد، این عبارت ها در آنجا فراوان دیده می شود؛ " سبحان ا...، جلّ الخالق، عَظُم الخالق." ما تا زمانی که محور تحصیلات ما در علوم، طبیعت است، معلوم می شود هنوز توحید در اندیشه ما نیامده است. هر وقت این طبیعت را به خلقت تبدیل کردیم، آنگاه بوی توحید در اندیشه ما ظاهر می شود. ما تا زمانی که بگوییم این ها علوم طبیعی است، وقتی که می گوییم علوم طبیعی فقط به علت قابلی نظر داریم. اما وقتی این طبیعت به خلقت تبدیل شد، یعنی خالقی هست، علت فاعلی ای هست، خدایی هست که دارد خدایی می کند، آنگاه است که توحید در اندیشه ما سرایت کرده است. ارزش یک عالم به توحید در اندیشه اوست -هر رشته ای از علوم باشد- . پس در جمله اوّل ایشان می فرماید: " باید خداوند متعال آغاز و انجامِ فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد. " انسان موحد تحصیلِ علم بکند. توحید در جان انسان بیاید.علت فاعلی را انسان ببیند. انسان این مطلب را باور بکند که " لا مؤثر فی الوجود الّا ا..." اگر با این انگیزه انسان وارد کلاس درس شد، دیگر نه خودش را می بیند، نه استاد را علت فاعلی می بیند، نه کتاب را علت فاعلی. می گوید: آنی که علم به انسان افاضه می کند، کس دیگری است. این یک بعد از حرف. بعد دوم، اندیش? توحیدی است. اندیشه توحیدی، یعنی خداگرایی، مسائل توحیدی را دانستن، خدا را شناختن، خدادانی و خداخواهی. این هم حرف دیگر است که یک انسان زینت زندگی او به مسائل توحیدی است. در اندیشه او، گذشته از آن که توحید دارد، توحید در اندیشه و اندیشه توحیدی وجود داشته باشد. جمله ای که ایشان دارد، حالا چون وقت بسیار کم است من این را فقط یک مختصر عرض بکنم، می فرماید: " و باید چشم جان را با نظر به حق­تعالی زینت بخشید. " یک نکته دقیقی است، یک خرده بیشتر عنایت بفرمایید که وقت صرف این نشود. ادراکات ما چهار قسم است؛ ادراکات انسان از آن جهت که انسان است چهار قسم است. ما چهار نوع ادراک داریم. مرحله اوّل ادراک حسّی؛ محسوسات ماست، با مجاری ادراکی_حسّی ما این ادراکات را داریم. آنچه که محسوس می خواهد. مرحله بالاتر ادراکات خیالی ماست. ادراکات مثالی ما. ادراکات مثالی مرحله بالاتر از ادراکات حسی است. ما در ادراکات حسی در عالم محسوساتمان مجبوریم با قوایمان، با ابزارمان، با آلاتمان ادراک کنیم، چون چشم برای دیدن است، فقط می­بیند. محدود است، اما در ادراکات مثالی و خیالی وسعت پیدا می­کند. ادراکات مثالی و خیالی آنچه را که ما در خواب می­بینیم، می شنویم، آنچه که در خواب ادراک می کنیم، مطلق ادراکات، ادراکات مثالی ماست. مرحله سوم، ادراکات عقلی است. ادراکات عقلی فوق ادراکات مثالی ماست. خیلی از چیزهاست که ما با حس نمی­توانیم ادراک کنیم. با مثال نمی­توانیم ادراک کنیم، آنها را باید با عقل ادراک کرد. کلیات، مرسلات، مطلقات. این سه مرحله در بین همه هست و توی خیلی از کتاب­ها آوردند و نوشتند. اما انسان یک مرحله دیگری از ادراک دارد و آن ادراک قلبی است. خیلی از چیزهاست که ما می­توانیم ادراک کنیم با عقلمان، اما بعضی چیزهاست که با عقل ادراک شدنی نیست. ما اگر خواستیم خدا را بشناسیم، خدا را ادراک کنیم، در معرفت ربوبی مان، خدا محسوس نیست که با ادراک حسی خدا را حس کنیم. خدا وجود مثالی ندارد، که او را با ادراکات مثالی ادراک کنیم؛ چون تا حالا کسی نگفته که من خدا را خواب دیدم؛ ما چیزی را خواب می­بینیم که وجود مثالی داشته باشد. خدا را با ادراکات مثالی، با عقل نمی­شود ادراک کرد. "لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله بعد الفطن". این از غُرَر فرمایشات امیرالمؤمنین در خطبه اول نهج البلاغه است. "لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله بعد الفطن"؛ فرمود: خداوند سبحان را نه با اندیشه بلند اندیشمندان می­شود فهمید، نه با شهود عارفان می­شود کشف کرد. راه چهارم می­ماند؛ آن­هم ادراکات قلبی است. از این ادراک قلبی در معارف دینی تعبیر می­کنند به دیدن. این را عنایت کنید. در معارف الهی از ادراکات قلبی تعبیر می­کنند به دیدن. اگر کسی آمد خدمت امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد که آقا شما خدا را دیده­اید یا ندیده­اید ؟ این جریان را ما در کتاب جلد اوّل شرح نهج البلاغه (معارف توحیدی) این بحث ها را مفصل آنجا آورده­ایم. وقتی از حضرت پرسیدند که شما خدا را دیده­اید یا نه؟ حضرت فرمود که: من خدای ندیده را عبادت نمی­کنم. " لم أعبد ربّاً لم أره". این دیدن نه دیدن ظاهری که جز ادراکات قسم اوّل است؛ این دیدن یعنی ادراک قلبی. لذا حضرت فرمود: "لا یدرکه العیون بمشاهدة الاعین بل یدرکه القلوب بحقایق الإیمان". راه خداشناسی، راه معرفت قلبی است. اگر ابن سینا می گوید: "و باید چشم جان را با نظر به حقتعالی " این نظر کردن و نگاه کردن یعنی باید با ادراکات قلبی خدا را دید. خدا را باید دید. منتهی این دید با آن دید خیلی فرق می­کند. این مقدمه­ای را که عرض شد، این مراحل ادراک را که عرض کردیم، دیگر الآن کسی توی ذهنش نمی­گوید که خدا را با چشم سر می­شود دید. با چشم، ادراک محسوس که نمی شود، مثالی نمی­شود، عقلی هم نمی­شود؛ تنها راه خداشناسی همان راه قلب است که اگر این قلب آینه اش از زنگار افتاد دیگر خدا را به ما نشان نمی­دهد.

والحمدلله ربّ العالمین                   http://www.sayyidalitabatabaei.com/

جلسه اول: 4آبان ماه1388                                                                                                      والحمدلله ربّ العالمین




ارسال توسط سید م. طباطبائی
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/9/18

کتاب انسان کامل:شرح وتبیین منشور امامت است در کلمات دُرربار حضرت امام رضا (ع) منشور امامت ، عهده دار تعالی معرفت انسان است در وادی امامت و ولایت . منشور امامت ، یعنی تبیین جایگاه عرشی انسان کامل معصوم . منشور امامت ، یعنی منطق متعالی تشیع در اعتقاد به امامت و ولایت . چند نکته از کتاب انسان کامل : • قلب انسان کامل معصوم مشرق حقایق الهی است وجان عرشی او وعا.معارف قرآن است . • انسان کامل معصوم اسم اعظم الهی است وجان عرشی او مرآت حقایق نظام هستی است . • انسان کامل معصوم مجلای فیض حق تعالی است ودارای عصمت لدنی است . • انسان کامل معصوم میزان ومعیار عدل و داد انسانی است .(کتاب انسان کامل-نویسنده استاد سید علی طباطبایی)

 

 




ارسال توسط سید م. طباطبائی
نظرات ()
بازدید : مرتبه
تاریخ : سه شنبه 89/9/16

مقاومت پاسارگاد در برابر زلزله تا 7 ریشتر

 

مهندسان هخامنشی دو هزار و 500 سال پیش برای جلوگیری از ریزش سازه‌های مجموعه پاسارگاد که در منطقه زلزله خیر ساخته شده‌اند، از روش ابتکاری در پی به صورت «پی دو پوشه» استفاده کرده‌اند که امروز در ساخت پی نیروگاه‌های هسته‌ای و سازه‌های حساس به کار گرفته می‌شود. روش پی دو پوشه، تکنیکی در مهندسی سازه و زلزله است که کارشناسان قبل از ساخت سازه، از دو پی روی هم استفاده می‌کنند. پی اول به صورت ثابت است و پی دوم روی پی اول ساخته شده و دارای قابلیت ارتعاش است. استفاده از این روش باعث می‌شود که مقاومت سازه‌ها تا بیش از هفت ریشتر بالا برود و در هنگام زلزله  با حرکت سازه‌ها در قسمت پی، ضربه زلزله گرفته شود و سازه آسیب نبیند. از این روش هم اکنون در ساخت سازه‌های حساس در کشور‌های زلزله خیر از جمله ژاپن استفاده می شود.

«عبدالعظیم شاه‌کرمی»، متخصص سازه و ژئو‌تکنیک و مسئول بررسی‌های مهندسی پاسارگاد، در مورد استفاده از روش پی دو پوشه گفت: «بررسی‌ها روی سازه‌های پاسارگاد نشان می‌دهد که مهندسان هخامنشی دو هزار و پانصد سال پیش در زیر سازه‌های این مجموعه دو پی می‌ساخته‌اند تا بتوانند ضربه های ناشی از زلزله و لغزش را بگیرند و سازه‌ها در هنگام زلزله در این منطقه زلزله خیز آسیبی نبینند.»

وی با اشاره به اینکه استفاده از این روش ابتکاری که هم اکنون آخرین تکنیک مقاوم‌سازی سازه‌ها است در دو هزار و پانصد سال پیش نشان دهنده شناخت کامل مهندسی سازه و اقلیم است، گفت: » زیر سازه های مجموعه پاسارگاد دو پی وجود دارد. پی اول از جنس سنگ و ملات ساروج است و پی دوم که روی سطح کاملا صاف پی اول جای گرفته تنها از جنس سنگ ساخته شده و می‌تواند روی پی ثابت اول ارتعاش پیدا کند.»

بررسی‌های انجام شده در سازه‌های پاسارگاد به خصوص تل‌تخت و زندان سکندر یا آرامگاه کمبوجیه نشان می‌دهد که مهندسان هخامنشی علاوه بر استفاده از پی دو پوش با توجه به سست بودن خاک منطقه و سنگینی سازه‌ها، پی این مجموعه را در عمق زیاد و سطح گسترده‌تری ساخته‌اند.

شاه کرمی در مورد علت استفاده از این تکنیک گفت: «ایجاد پی‌سازه‌های این مجموعه در عمق زیاد  و گستردگی بیشتر نسبت به سطح سازه‌ها مانع اختلاف نشست و جلوگیری از ترک خوردگی و فرسایش سازه‌ها می‌شود.» به گفته شاه‌کرمی با توجه به استفاده از روش پی دو پوشه، گسترده و پی عمیق در این مجموعه مهندسان هخامنشی دو مشکل اختلاف نشست و زلزله در این منطقه را حل کرده‌اند.

محوطه باستانی پاسارگاد نخستین پایتخت دولت هخامنشیان است که دو هزار و پانصد سال پیش به دستور کوروش هخامنشی ساخته شده است. در این مجموعه که در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیده است آثاری نظیر مقبره کوروش، کاخ بارعام، کاخ اختصاصی و مجموعه‌های دیگر وجود دارد. پاسارگاد در استان فارس جای گرفته است.




ارسال توسط سید م. طباطبائی
نظرات ()
<      1   2      
آرشیو مطالب
امکانات جانبی

بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 59547