واکنش ادیان و علملی دین های مختلف در برابر شبیه سازی بسیار شدید بود آنان این اقدام را دخالت در تقدیر و تعدی به حوزه الهی دانسته اند فرای تبلیغات اخلاقی و قانونی ( کلو نینک ) دیدگاه دانشمندان اسلامی در این باره قابل توجه است متن زیر جواب استاد مطهری است به نگرانی هایی درباره منشاء خلقت انسان این پاسخ بر گرفته از جلسات بحث و انتقاد پیرامون مساله معاد در انجمن اسلامی پزشکان بوده که تاریخ آن به سال 1350 باز می گردد یعنی 34 سال پیش:
« شمانگرانی تان از این است که نکند روزی یک موجود زنده و بالخصوص انسان را بسازند من نمی فهمم این نگرانی چه نگرانی است ؟
اگر انسانها انسان را ساختند یا گیاه را ساختند آنوقت مگر انسانها گیاه را خلق کرده اند ؟ این عالم قانونی دارد که از آن تخلف نمی کند ، یعنی اگر آن مجموعه شرایط مادی برای پیدایش یک گیاه به وجود آید اگر مجموع شرایط برای اینکه یک کودک متولد شود به وجود آید ( به هر وسیله به وجود آید می خواهد انسان آنرا به وجود بیاورد یا عوامل طبیعی ) محال است که او بوجود نیاید . هر چه در این جهان پیدا شود ( می خواست به دست انسان پیدا شود و یا به دست دیگری ) خارج از قانون خلقت نیست مگر الآن انسانها انسان نمی سازند . همین الآن هم انسانها انسان می سازند الآن هم موت و حیات به دست انسانهاست یعنی یک زن وشوهر بخواهند یک بچه به وجود بیاید ، به وجود می آید و اگر نخواهند بوجود بیاید بوجود نمی آید پس بگوئیم اینها در کار خدا دخالت کرده اند ؟ اگر انسانها انسانی را بسازند از همان قانون موجود خلقت استفاده می کنند بنابراین مسئله روح هیچ وقت با این حرفها باطل نمی شود که مثلاً اگر روزی بشر قادر شد انسان بسازد و فرض کنیم واقعاً از نطفه هم نسازد سلولی مثل سلول مرد را از ماده دیگری بسازد و در خارج رحم پرورش دهند و یک انسان تمام بسازند ( در این صورت روح باطل است خیر ) به این مسئله ربطی ندارد اگر روزی هم هزار تا انسان بوجود آید به مسئله روح هیچ ربطی ندارد.»
نظرات شهید مطهری در مورد امام حسین(ع)
امام حسین(ع) و نهضت پرشور عاشورا در اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری، از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است.
دغدغه استاد در معرفی این نهضت به حدی بوده که بارها موضوعات سخنرانی مهم و با ارزش ایشان را این موضوع به خود اختصاص میداد.
نهضت عاشورایی امام حسین (ع)، با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر و با هدف برقرای عدل و عدالت و در نهایت برای نجات اسلام و مبارزه با طغیان بود.
آن همه گریه بر سیدالشهدا و عزاداری برای سید مظلومان نیز، برای زنده نگهداشتن این مکتب جهاد و شهادت و حفظ ارزشها بوده است.
متاسفانه درطول تاریخ، تحریفهایی چه در انگیزهها و اهداف، چه در چهرههای حماسهساز و چه در برنامههای مربوط به عاشورا انجام شد که این تحریفها برخی به محتوا، برخی به شکل و برخی به افراد برمیگردد.
کتابهایی که به عنوان مقتل نوشته شد و روضههایی که برای عاشورا گفته و خوانده شد، گاهی چون با انگیزه گریاندن مستمعان بود، آمیخته به مطالب ضعیف، غیر مستند و احیانا دروغ شد.
علاقهای که به چهرههای عاشورایی وجود داشت، سبب شد در حوادث آن حماسه، غلوها و مبالغههایی نقل شود که غیر عقلی و باور نکردنی است.
آمار و ارقام کشتهها و برخی حوادثی که به ظاهر غمانگیز و سوزناک بود، بر اصل واقعه افزوده شد.
انگیزه آن حماسه، گاهی تا حد کشته شدن برای شفاعت! تنزل یافت، نوع برخوردهای امام حسین(ع)، زینب و امام سجاد(ع) و کودکان و اهل بیت، گاهی به صورت عجز و لابه و ذلت و حقارت در برابر فاسقانی چون یزید و عمر سعد و ابن زیاد و شمر در آمد و خواسته بزرگ امام در این میدان حماسه، که رد بیعت با حکومت جوربود، به درخواست جرعهای آب برای لب عطشان خویش یا گلوی خشک علیاصغر در آمد.
استاد شهید مرتضی مطهری از جمله اندیشمندانی است که این تحریفات را ریشه یابی کرده و به علل و عوامل آن از زوایای مختلف پرداخته است.
استاد مطهری در خصوص این تحریفات معتقد است: "برای مصیبت امام حسین (ع) و اهل بیتش (س) به خاطر آن همه زجرهای روحی و جسمی و ضربات شمشیرها نباید گریست، بلکه باید به خاطر مظلومیت و دروغ پردازیهایی گریست که مقام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را متنزل میکند."
وی در ادامه میگوید: در برخی از این تحریفات اشاره شده که لیلا مادر علی اکبر(ع) نذر کرده که اگر فرزندم سالم بماند از کربلا تا مدینه ریحان خواهم کاشت، بعدها علما با سند این مطلب را رد کردند. اولا حضرت در کربلا حضور نداشته، ثانیا منطقه فیمابین کربلا و مدینه برای کشت ریحان بلا امکان است، ثالثا مسافت بین آن دو شهر سیصد فرسنگ است.
در جای دیگر نیز گفتهاند،امام حسین(ع) در کربلا سیصد هزار نفر را کشته است، اگر فرض شود هرثانیه یک نفر را بکشد برای این تعداد هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت لازم است. بعد دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است!
همین طور درباره حضرت ابوالفضل (ع) گفتهاند که بیست و پنج هزار نفر را کشت! که حساب کردم اگردر هر ثانیه یک نفر کشته شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت میخواهد.
* عوامل تحریف
استاد مطهری در این رابطه عوامل تحریف را به طور مبسوط مورد بررسی قرار داده و میگوید: "به طور کلی عواملی وجود دارد که همواره تاریخ را دچار تحریف کرده است و این تحریفات تنها اختصاص به حادثه عاشورا ندارد." مثلا همیشه اغراض دشمنان، خود، عاملی است برای اینکه حادثهای را دچار تحریف کنند. دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیلهایی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ میکند و این نمونههای زیادی دارد که در تحریف واقعه کربلا هم این عامل دخالت داشته است.
عامل دوم، تمایل بشر به اسطورهسازی و افسانهسازی است و این در تمام تواریخ دنیا وجود دارد، افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها، عمل آنها، قیام آنها، نهضت آنهاست و حجت است، نباید در سخنانشان، در شخصیتشان، در تاریخچه شان تحریفی واقع شود.
عامل سوم یک عامل خصوصی است، دو عامل پیشین در تمام تواریخ دنیا هست، ولی در خصوص حادثه کربلا یک جریان و عامل بخصوصی هست که سبب شده است در این داستان، جعل واقع شود.
پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمهاطهار دستور اکید دادهاند که باید نام حسین بن علی (ع) زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی (ع) هر سال تجدید شود، چرا این چه دستوری است در اسلام، چرا ائمه دین این همه به این موضوع اهتمام داشتند، و چرا برای زیارت حسین بن علی (ع) این همه ترغیب و تشویق است؟"
از دیدگاه مطهری حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد. حسین (ع) نمونه عملی قیامهای اسلامی است. خواستند مکتبش زنده بماند، خواستند سالی یکبار امام (ع) با آن انگیزهاش ظهور کند و برای همیشه زنده بماند.
"هر چه ما در این راه کوشش کنیم به شرط آنکه هدف آن را تشخیص دهیم بجاست. اما متاسفانه عدهای این را نشناختند، خیال کردند بدون اینکه مردم را با فلسفه قیام حسینی و مکتبش آشنا کنند و مردم را عارف به مقامات حسینی کنند، همین قدر که آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریهای کردند، کفاره گناهان است.
بعضی میگویند هدف وسیله را مباح میکند. هدف که خوب باشد، وسیله هر چه باشد، شد! اینها هم گفتند ما یک هدف مقدس داریم وآن گریستن برامام حسین(ع) است که کار خوبی است و باید گریست، به چه وسیله بگریانیم؟ گفتند، اشک جاری میشود یا نه؟همین قدر که اشک جاری شود اشکال ندارد، شیپوربزنیم، طبل بزنیم، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم بگیریم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین(ع) این حرفها مانعی ندارد، در نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف این واقعه بزرگ زدند."
تاریخچه با عظمت کربلا که به دست ما افتاده، هم دچار تحریف لفظی و هم دچارتحریف معنوی شده است. یعنی ما از خودمان ساز و برگهایی بر پیکره این تاریخ ساختهایم که چهره با عظمت و نورانی آن را تاریک و ظلمانی و قیافه زیبای آن را زشت کردهایم.
استاد مطهری معتقد است: هرگز نمونهای از یک مکتب عملی در دنیا پیدا نمیشود که نظیر مکتب حسین بن علی (ع) باشد. اگر شما نمونه حسین بن علی را پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن علی را تجدید کنیم.
نظیر آنچه که حسین بن علی در حادثه عاشورا، از ایمان کامل به جهان دیگر، از رضا و تسلیم، از صبر، از مردانگی، از طمانینه نفس از ثبات و استقامت، از عزت و کرامت نفس، از آزادیخواهی و آزادی طلبی، از این که در فکر انسان باشد، از این که در خدمت انسان باشد، اگر در دنیا نمونهای پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی را زنده کنیم."
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی محمّد و آله الطّاهرین در مبحث رابطه علم و دین نامه دستورالعمل شیخ الرئیس ابن سینا برای عارف نیشابوری مطرح بود. اولین جمله این دستورالعمل حکیم بزرگ الهی ابن سینا این بود که فرمودند باید خداوند متعال آغاز و انجام فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد. در نوبت قبل به این نکته اشاره شد که این جمله اول ناظر به توحید در اندیشه و اندیشه توحیدی است. و آن عبارت است از اینکه انسان باید باور کند که در بعد اندیشه و کسب علم صرفا مبدا قابلی است. لذا افاضه علوم از طرف خدای سبحان است. انسان صرفاً مبدأ قابلی است. مرحوم حکیم سبزواری رضوان الله تعالی علیه در منطق منظومه در بخش قیاسات، همین مطلب را بیان میکنند که " والحق انفاض من القدس صور " میفرماید: علوم را خدا افاضه میکند. علم از علت فاعلی افاضه میشود؛ والحق انفاض من القدس الصور. این صور علمی از عالم قدس به انسان افاضه میشود. این فکر کردن و مطالعه کردن و استاد و درس و کتاب، اینها همه علل اعدادی اند. علت فاعلی خداست! علم از طرف او افاضه میشود. اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم " (سوره مبارکه علق- آیه?تا?) توحید در اندیشه در مقابل تفکر قارونی است که در آن نوبت اشاره شد. او در مسائل مالی و اقتصادی میگفت: " انما اوتیته علی علم عندی" اما اگر توحید در اندیشه و اندیشه توحیدی برای ما تثبیت نشود خدای ناکرده چه بسا ما هم بعد از مدتها تحصیل علم، همان تفکر قارونی را داشته باشیم. او در مسائل مالی میگفت من با علم خودم این اموال را بدست آوردم، ما هم بگوییم ما با استعداد خودمان این علم را به دست آوردیم. در حالیکه آن زنگ خطری که قرآن کریم برای ما به صدا درآورد به صورت موجب? جزئیه فرمود: وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً (سوره مبارکه نحل-آیه70). چه بسا در آخر عمر میبینید همه آنچه را که آموخته بودید از یادتان برفت. این مفاهیم و اصطلاحاتی که به اسم علم به آن دلخوشیم معلوم نیست خیلی دوام داشته باشد. آنچه که با جان انسان در ارتباط است علوم الهی است؛ نور الهی است. آنچه که میماند اعتقاد درست است؛ علوم دیگر خیلی دوام ندارد. بستگی به جان انسان دارد. بر همین اساس در جمله دوم ابن سینا فرمود: و باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید و قدم نفس را وقف حرکت به سوی خدای سبحان قرار داد در آن نوبت اشاره شد که در اصطلاح اهل معرفت از ادراکات قلبی تعبیر به دیدن میکنند آنطور که در خطبه 179 نهج البلاغه مرحوم سید رضی نقل میکند: وقتی از امیرالمومنین سوال شد که آیا شما خدا را میبینید؟ فرمود که آیا من خدایی را که ندیدم عبادت کنم؟! که این دیدن یعنی معرفت قلبی که در نوبت قبل اشارهای به آن شد. در این دستورالعمل آمده است که باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید. چشم جان باید خدابین باشد. خدادانی تأثیر چندانی ندارد. خدادانی غیر از خدابینی است. اندیشه الهی داشتن غیر از آن است که نور توحید در جان انسان بنشیند. در عالم خدا دان فراوانند، کسانی که در توحید کار کردند. اما کسانی که نور توحید در جانشان تابیده باشد کماند. خدا دان بودن خیلی سخت نیست خدا بین بودن هنر است. خدابین بودن همان است که گفتهاند: بر فراز راست هر تن شیر نیست طعمه هر مرغکی انجیر نیست وقتی چشم جان خدابین شد، نور توحید در سراسر زندگی انسان پرتو میافکند و انسان باور میکند که لا مؤثر فی الوجود الا الله خیلی فرق است بین باور و علم. ما به خیلی از چیزها علم داریم اما باور نداریم. علم و آگاهی اثر چندانی ندارد. آن باورهاست که انسان را موحد میکند. وقتی انسان باور کرد که لا مؤثر فی الوجود الا الله همه علل اعدادی اند. غیر از خدا همه نقش علل اعدادی را ممکن است داشته باشند. آنکه موثر است خداست. اگر این باور در جان ما آمد، مطمئن میشویم و از غیر خدا قطع امید می کنیم. اینکه درباره دعا فرمودند اگر کسی ?شرط را در خود ایجاد کرد وعده الهی درباره دستگیری آنها یقینی است. که فرمود: امن یجیب مضطر اذا دعاه خدا کسی است که یجیب مضطر اذا دعاه. این ? شرط را باید داشته باشد. مضطر یعنی کسی که قطع امید از خدا کرده است. ما تا سرمان به سنگ نخورد قطع امید نمیکنیم. گاهی مجبور میشویم و از دیگران خیری نمیبینیم امیدمان منقطع میشود. فرمود آن کسی که مضطر شد یعنی از غیر خدا امیدش قطع شد، در دعا موحد شد، فقط خدا را دید و دعایش و حاجتش را گفت آنگاه وعده الهی درباره او حتمی است. انسان در ابتدای امر از گرفتاری تثلیث نجات پیدا میکند و گرفتار ثنویت میشود، آنگاه به توحید میگراید. ما در ابتدای امر گرفتار تثلیث هستیم. مثلا در وادی عبادت ما گرفتار تثلیث هستیم، هم خودمان را به عنوان عابد میبینیم؛ برای خود موضوعیت قائلیم که اگر ?رکعت نماز خواندیم منتظریم فرشتهای بر ما نازل شود یا اگر یک مقدار عبادت کردیم خدا را بدهکار خود میدانیم هم عبادت را میبینیم هم معبود را. هم ظل عابد را هم عبادت را ،هم معبود را؛ این گرفتار تثلیثی است، این موحد نشد. وقتی کمی جلوتر رفتیم گرفتار ثنویت میشویم خودمان را نمیبینیم اما عبادت را و معبود را هم میبینیم. این هم هنوز توحید نیست. تا انسان بیاید در این وادیها از تثلیث نجات پیدا کند خودش را نبیند از ثنویت هم نجات پیدا کند عبادت را هم نبیند فقط معبود را ببیند و موحد شود کار آسانی نیست. یک عبارتی را در مراوده نامهای به یکی از دوستانمان از اساتید دانشگاه نوشتیم که عرض میکنیم تا انشالله نفوس مستعده را مفید باشد: چه سعادتمندند موحدان واقعی که در جنت اللقاء،کوثر ناب توحید چشیدند. در کوی عبادت نه عابد دیدند و نه عبادت. فقط مدهوش جمال معبود بودند. در سرای ذکر نه ذاکر دیدند نه ذکر فقط مبهوط رخ مذکور بودند. در وادی عرفان نه عارف را دیدند نه عرفان را خواستند فقط چشم دل به سوی معروف دوختند. در این باره ابن سینا در مقامات العارفین جمله بلندی را میفرماید اگر عارفی عرفان را برای عرفان بخواهد او گرفتار ثنویت است او هنوز موحد نشده است آن کسی که عبادت را برای عبادت دوست دارد گرفتار شرک است. آن کسی که عرفان را برای عرفان میخواهد گرفتار شرک است آن کسی که ذکر را برای ذکر میخواهد گرفتار شرک است. در وادی عرفان نه عارف را دیدند نه عرفان را خواستند. فقط چشم دل به سوی معروف دوختند. در کلاس علم توحید نه عالم را دیدند نه علم را خواستند. فقط به معلوم دلخوش بودند. و در مشهد عشق نه عاشق را دیدند نه عشق را خواستند. فقط مجذوب معشوق بودند و به همه اهل دنیا و آخرت گفتند: گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه جنت و فردوس شما را این توحید ناب است که انسان بتواند به این مرحله برسد. اگر ابن سینا میگوید باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید یعنی این مرحله توحید در جان انسان رسوخ بکند و انسان بتواند به این مرحله برسد. در کتاب طریق معرفت مطلبی را گنجاندیم اگر چه ظاهر مطلب ذوقی است ولی واقعیت دارد. در آنجا وقتی عالم ربانی را تعریف کردیم؛ عالم ربانی کیست و خصوصیات عالمان ربانی چیست. این مطلب در ادامه آن آمده است که در بالای در ورودی کلاس درس عالمان ربانی این جمله نوشته شده است که فالخلع نعلک در محضر عالم ربانی باید ? کفش را از پا درآورد ? نعل را از پا کند برای اینکه آن عالم ربانی اولین کاری را که در کلاس درسش میکند این است که خودش را از چشم شاگرد میاندازد که خود حجاب او نشود. من چیزی نیستم اگر چیزی از من یاد میگیری این حق است که افاضه میکند. من و فکر و امثال آن همه علل اعدادی هستیم نکند من را ببینی. عالم ربانی با عارفان بازاری خیلی فرق میکند. آن عارف بازاری که برای خود به جای عرفان دکان باز کرده است او مراسم دست بوسی دارد. زمانی در یکی از دانشگاهها به صورت یک قائده کلی عرض کردم که هر کسی در قالب مردم غیر معصوم و در هر مقامی راضی باشد که دیگران دست او را ببوسند آن بوسنده دست باید بداند که بالای آن دست، دست شیطان است. برای اینکه آن کسی که راضی است دیگران دست او را ببوسند این شیطان است که در او جلوه کرده است. حال میخواهد در قالب عالم باشد، مرجع باشد، عارف باشد، بازاری باشد، هرکسی که میخواهد باشد. الان ممکن است که در ذهن شما بیاید که دست بعضی ها را میبوسند؛ اما اینهایی که گاهی دستشان را دیگران میبوسند معلوم نیست که راضی باشند. اگر کسی خوشش آمد از اینکه کسی دستش را ببوسد، باید بداند که بالای دست او دست شیطان است. عالم ربانی در مرحله اول کارش این است که تمام سعی خود را بر این معطوف میدارد تا خودش را از دید شاگرد بیاندازد. بنده حدود ?? سال توفیق شاگردی حکیم متعالی و مرجع عالیقدر عالم اسلام حضرت آیت الله جوادی آملی را داشتم. در این مدت یک بار هم ندیدم کسی توانسته باشد دست او را بوسیده باشد. یا حکیم بزرگوار حضرت آیت الله حسنزاده آملی، پیش میآمد که کسی دست ایشان را میبوسید اما ایشان نهی کرده و میفرمودند بدانید هیچ فایدهای در این کار نیست. و با جملهای همچون بروید به گرفتاری خود برسید ذوق طرف را در اینگونه از خرافات به هم میزدند. کار دوم عالم ربانی و آن نعل دوم این است که خود شاگرد را هم از چشم خود بیندازد. به او بگوید که تا تو خودت را میبینی خدا را نمیبینی. خدا رحمت کند مرحوم الهی قمشهای(رضوان الله علیه) که در ابیاتی آوردهاند: گفتمش خواهم وصالت، گفت هی گفتمش یابم چو خواهم؟، گفت نی گفتمش برگو محال آمد وصال گفت تا خود بینی و وی انسان تا خود میبیند خدا را نمیبیند. لذا عالم ربانی در کلاس درسش هم خود را از دید میاندازد و هم خود شاگرد را از دید خود میاندازد. ثمره توحید این است که قدم نفس، وقف حرکت به سوی خدای سبحان میشود. وقتی نور توحید بر زندگی انسان تابید، تمام حرکات و سکنات و جمیع شئون وجودی آدم الهی میشود. بعد میگوید: من الهی الهی گویم ذرهای باشم یا که آفتابی از اویم این زمانی است که توحید در جان انسان آمده باشد. نور توحید در جان انسان تابیده باشد. اینکه در حدیث آمده است «من أخلص لله أربعین صباحا فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه»( بحار، ج 67، ص 249) که هر کس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص ورزد، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جارى مى سازد، بعضی از افراد میگویند که ما میخواهیم ?? روز برای خدا کار کنیم و از امروز تصمیم گرفتیم برای خدا کار کنیم. حدیث این را میگوید که جانتان مخلص شود. نه اینکه کار مخلصانه! خیلی فرق است بین اینکه کسی کار مخلصانه کند یا اینکه جانش مخلص شده باشد. حضرت (پیامبر) نمیفرمایند من عمل صالحاً یا مخلصاً میفرماید من أخلص لله أربعین صباحا کسی که جانش را مخلص کرده باشد. آن زمانی که توحید در جان آمده است غیر خدا را نمیبیند برای غیر خدا موضوعیت قائل نیست. زمانی انسان به بیان ابن سینا میتواند قدم نفس را وقف حرکت به سوی خدا بکند که باور کرده باشد لا موثر فی الوجود الا الله والا تعارف نداریم، نمی شود؛ با اصطلاحات نیست، با اعتبارات نیست؛ جان انسان مشرک باشد اما فعل انسان توحیدی؟! نمی شود. این جان باید موحد باشد. جمله آخر و عنایت ویژه: اولیای الهی در پرتو سیر و سلوک صحیح علمی و عملی همراه با ریاضت های شرعی به جایگاهی بار یافته اند که همواره نور توحید در جانشان تابیده و فروغ الهی در زندگیشان پرتو افکنده و گرما و حرارت معنوی زمینه جانشان را از یخ زدگی و پژمردگی به بهار خرم تبدیل کرده است. آنکه عارف واقعی است دائماً خرم و سبز است. انسان تا زمانی که نور توحید در جانش نیامده، پژمرده است. پاییزی است، یخ زده است. یخ وجود انسان را نور توحید آب میکند. این توحید است که انسان را سبز خرم میکند.
این مباحث باید در مجال بیشتری بررسی بشود. حالا دراین مدت کوتاه این نکته نکته بیان میشود تا انشالله به جملات بعدی در جلسات آینده برسیم. والحمدلله ربّ العالمین
http://www.sayyidalitabatabaei.com/
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله علی محمّد و آله الطّاهرین در نوبت قبل(جلسه مقدماتی)، گفته شد که پیرامون رابطه علم و دین، بهترین سند سیره علمی و عملی بزرگان علم و دین است. یکی از آثار بسیار پرقیمت و پرارزش در عالم علم و عالم دین دستورالعملی است که از شیخ الرئیس ابن سینا به ما رسیده، که آن را برای عارف عصر خود ابوسعید ابوالخیر نیشابوری نوشته است. اصرار دوستان بر این بود که یک شرح و تفصیلی ولو مختصر، بر این نامه انجام گیرد، تا این دستورالعمل این بزرگ حکیم عالم اسلام که مالامال از معارف قرآن و عترت(ع) است، راهگشای راه ما باشد. متن این نامه را زحمت کشیدند دوستان در اختیار شما قرار دادند و باید اعتراف کرد، که پیرامون این موضوع بحث کردن یک مجال وسیع تری می طلبد. در این فرصتی کوتاه، مقداری از این نامه را توضیح میدهیم. اگر این نامه را و این دستورالعمل را به صورت جملاتی جدا بررسی کنیم، جمله اوّل آن این است که می فرماید: " باید خداوند متعال آغاز و انجام فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد. " این جمله ناظر به توحید در اندیشه است. جمله بعدی که فرمود: " و باید چشم جان را با نظر به حق تعالی زینت بخشید" ، این ناظر به اندیشه توحیدی است. توحید در اندیشه و اندیشه توحیدی دو اصل اساسی در اسلامی شدن کانونهای علمی ماست. اگر این دو اصل در دانشگاه ها و مراکز علمی ما تحقق پیدا بکند، آنگاه مراکز علمی ما یقیناً اسلامی است. توحید در اندیشه اگر برای انسان تحقق پیدا کرد و انسان با یک دید و جهان بینی الهی به خدمت علوم رفت، هرگز گرفتار تفکر قارونی نمی شود. قرآن کریم وقتی تفکر قارون را بررسی و تبیین می فرماید، قارون میگفت: " ... إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی ... " (سوره مبارکه قصص-آیه??) این مال و ثروتی را که من دارم، اینها از علم اقتصادی من بود، از قدرت من بود، این من بودم که توانستم این همه مال را به دست بیاورم. اما اگر انسان تفکرش الهی بود، هرگز نمی گوید که این را من به دست آوردهام؛ میگوید: برسرهرسفره که بنشستی، خدا رزّاق بود. در مسائل علمی هم همینطوراست. یک دانشجو، یک روحانی- فرق نمی کند- اگر تفکر او تفکر قارونی باشد، او می گوید من زحمت کشیدم درس خواندم؛ من زحمت کشیدم علم آموختم. آموختن علم را به خود نسبت میدهد. ما تا زمانی که علم را و فراگیری علم را به خود نسبت بدهیم همان تفکر قارونی است. اما توحید دراندیشه این است که انسان موحّد باشد. همانطوری که در مسائل مالی میگوید: برسرهرسفره که بنشستم خدا رزّاق بود؛ در مسائل علمی هم همین را میگوید. میگوید این توانایی را خدا به من داده است؛ این قوت فهم را خدا به من داده است؛ این خداست که علم را به من افاضه میکند. " اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم " (سوره مبارکه علق- آیه?تا?) این خدای کریم است که سفره کرامت او اقتضای این افاضه علوم را داشته است. و این علمی که من دارم، خدا به من داده است. ببینید برادران عزیز یک اصل اساسی در اینجا مطرح است و این که این علومی که ما فراهم کردهایم، آیا این علوم مال ماست؟ مالکیتش مال ماست؟ یا اینکه عاریتی است؟! انسان زمانی مالک چیزی است که بتواند او را حفظ بکند. اگر کسی چیزی دستش بود، مالی دستش بود، علمی در اختیارش بود، امّا توانایی حفظ آن را نداشت، معلوم می شود که این عاریتی است؛ مال او نیست. قرآن کریم در دو جا، یک زنگ خطری را به صدا درآورد. هم در آیه ? سوره حج وهم آیه ?? سوره نحل، با یک تفاوت بسیار مختصر، فرمود: "...وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً..." فرمود: بعضی از شما کسانی هستید، این علومی که فراهم کردید؛ این اندیشه هایی که داشتید وقتی یک مقدار سِنّتان بالا آمد، هم? اینها از یادتان می رود. " ومنکم " بعضی از شما شرایطی دارید که وقتی سنتان بالا آمد، همه اینها از دستتان می رود. این اختصاص به علوم تجربیِ دانشگاهی ندارد. علوم تجریدی هم همینطور است. ما در عالم اسلام کم نداشتیم مراجع تقلیدی که در آخر عمر مقلد شاگردان خود شدند. این علوم عاریتی است. اگر ما نتوانستیم این ها را نگه داریم، اینها پس مال ما نیست. توحید در اندیشه این است که انسان در تحصیل علم موحد باشد. علم را از طرف خدا بداند. مفاهیم ذهنی را علم نپندارد. اطلاعات و قواعد راعلم نپندارد. این ها مقدمه علم می تواند بوده باشد.علم آن است که خدا به انسان افاضه می کند. حقیقت علم آن نورانیّت است که برای انسان می آورد. و یک اصل دیگر که در اینجا مطرح است، آن است که در جهان بینی الهی انسان، اصیل است. اصالت از آنِ انسان است. این غیر از آن حرف اومانیسمِ زاید? تفکر ماتریالیستی است. در فرهنگ و جهان بینی دینی و اسلامی و الهی انسان، اصل است . بیان مطلب این است که علوم مطلقا ارزش است فی نفسه. اما آیا علوم برای انسان هم ارزش است یا نه، حرف دیگر است. علم از آن جهت که علم است ارزشی است؛ کمالی است. آیا هر علمی برای هر کسی ارزش محسوب می شود؟ اینکه انسان این علوم را دارا بود برای انسان هم ارزش است یا نه؟ اینجاست که انسان، اصل است. علم مثل آب می ماند. شما آب را در نظر بگیرید ، آب صافِ شیرین را؛ همان آب را اگر شما در گلستان و بوستان بریزید، این آب باعث شکوفایی گل می شود. باعث زیبایی بستان می شود. همان آب را اگر در لجن زار بریزید، بوی لجن زار بیشتر می شود. یک آب را اگر پای درخت بادام شیرین بریزید، بر شیرینی او افزوده می شود. اگر همان آب را در پای درخت بادام تلخ بریزید، تلخی او اضافه می شود. علم- فرقی نمی کند، چه علوم تجربی، چه علوم تجریدی، چه علوم حوزه، چه علوم دانشگاه- اگر انسان درست نشده بود، این علم برای او جز وزر و وبال چیز دیگری نیست. انسان اگر ساخته نشد، اگر توحید در انسان پیاده نشد، علم اگر علم عرفان هم بوده باشد، جز وزر و وبال چیزی برای انسان نمی شود. اما اگر انسان سالم بود، انسان درست شد، توحید در جان انسان پیاده شد، علوم تجربی هم برای انسان کمال محسوب می شود. علوم دانشگاهی هم برای انسان کمال محسوب می شود. اینکه این همه احادیث در آموزه های دینی ما آمده برای ارزش علم و عالم؛ اینکه گفته اند: اگر در خانه عالم را نگاه کنی، عبادت است. اینکه گفته اند: دیدن چهره عالم عبادت است. آنجا پاورقی نزدند، تعلیقه نزدند که آن عالم معمّم باشد؛ آن عالم، عالم حوزوی باشد؛ این نیست. ملاکِ ما این است آن عالمی که موحد است، دیدن او انسان را به خدا توجه می دهد. حالا چه استاد فیزیک دانشگاه باشد، چه استاد فلسفه باشد، چه استاد فقه و اصول باشد. از این جهت فرقی نمی کند. ارزش انسان به علم است. اگر انسان ارزش خودش را از دست داد، دیگر این علم برای او ارزش نمی شود. چه بسیار افرادی هستند که در عرفان و فلسفه و تفسیر، بسیار درس خواندند؛ اما جز وزر و وبال برایشان چیز دیگری نشده است. این که ابن سینا در جمله اوّل می فرماید و اصرار ایشان بر این است که توحید دراندیش? انسان بیاید، برای این است که انسان را درست بکند. وقتی انسان درست شد، در هر رشته ای از علوم برای او نورٌ علی نور می شود. و مطلب دیگر این است که، زمانی توحید در اندیشه انسان سرایت می کند و آثار او را ما می بینیم که ما در این رشته های علوم، به فکر علت فاعلی بوده باشیم. ببینید مثلاً در رشته زمین شناسی یا پزشکی، یک استاد، یک دانشجو، یک پژوهشگر یک وقت می گوید: این زمین اینجور بود، الان اینجور شده است، در آینده آنجور می شود. او فقط در علت قابلی دارد فکر می کند. اما آن کسی که موحد است، او می رود روی علت فاعلی. می گوید: خدا این زمین را اینجور آفرید. خدا این را اینجور می کند و آنجور می کند. علت فاعلی را دیدن، نشانه توحید در اندیشه است؛ که انسان علت فاعلی را ببیند. شما این کتاب قانون بوعلی سینا را وقتی نگاه می کنید، در بخش هایی از این کتاب، مخصوصاً در قسمت های آناتومی اش، می بینید که ابن سینا هر جا که بدن انسان را تشریح می کند، به یک جاهای حسّاس می رسد، این عبارت ها در آنجا فراوان دیده می شود؛ " سبحان ا...، جلّ الخالق، عَظُم الخالق." ما تا زمانی که محور تحصیلات ما در علوم، طبیعت است، معلوم می شود هنوز توحید در اندیشه ما نیامده است. هر وقت این طبیعت را به خلقت تبدیل کردیم، آنگاه بوی توحید در اندیشه ما ظاهر می شود. ما تا زمانی که بگوییم این ها علوم طبیعی است، وقتی که می گوییم علوم طبیعی فقط به علت قابلی نظر داریم. اما وقتی این طبیعت به خلقت تبدیل شد، یعنی خالقی هست، علت فاعلی ای هست، خدایی هست که دارد خدایی می کند، آنگاه است که توحید در اندیشه ما سرایت کرده است. ارزش یک عالم به توحید در اندیشه اوست -هر رشته ای از علوم باشد- . پس در جمله اوّل ایشان می فرماید: " باید خداوند متعال آغاز و انجامِ فکر و آشکار و نهان اندیشه باشد. " انسان موحد تحصیلِ علم بکند. توحید در جان انسان بیاید.علت فاعلی را انسان ببیند. انسان این مطلب را باور بکند که " لا مؤثر فی الوجود الّا ا..." اگر با این انگیزه انسان وارد کلاس درس شد، دیگر نه خودش را می بیند، نه استاد را علت فاعلی می بیند، نه کتاب را علت فاعلی. می گوید: آنی که علم به انسان افاضه می کند، کس دیگری است. این یک بعد از حرف. بعد دوم، اندیش? توحیدی است. اندیشه توحیدی، یعنی خداگرایی، مسائل توحیدی را دانستن، خدا را شناختن، خدادانی و خداخواهی. این هم حرف دیگر است که یک انسان زینت زندگی او به مسائل توحیدی است. در اندیشه او، گذشته از آن که توحید دارد، توحید در اندیشه و اندیشه توحیدی وجود داشته باشد. جمله ای که ایشان دارد، حالا چون وقت بسیار کم است من این را فقط یک مختصر عرض بکنم، می فرماید: " و باید چشم جان را با نظر به حقتعالی زینت بخشید. " یک نکته دقیقی است، یک خرده بیشتر عنایت بفرمایید که وقت صرف این نشود. ادراکات ما چهار قسم است؛ ادراکات انسان از آن جهت که انسان است چهار قسم است. ما چهار نوع ادراک داریم. مرحله اوّل ادراک حسّی؛ محسوسات ماست، با مجاری ادراکی_حسّی ما این ادراکات را داریم. آنچه که محسوس می خواهد. مرحله بالاتر ادراکات خیالی ماست. ادراکات مثالی ما. ادراکات مثالی مرحله بالاتر از ادراکات حسی است. ما در ادراکات حسی در عالم محسوساتمان مجبوریم با قوایمان، با ابزارمان، با آلاتمان ادراک کنیم، چون چشم برای دیدن است، فقط میبیند. محدود است، اما در ادراکات مثالی و خیالی وسعت پیدا میکند. ادراکات مثالی و خیالی آنچه را که ما در خواب میبینیم، می شنویم، آنچه که در خواب ادراک می کنیم، مطلق ادراکات، ادراکات مثالی ماست. مرحله سوم، ادراکات عقلی است. ادراکات عقلی فوق ادراکات مثالی ماست. خیلی از چیزهاست که ما با حس نمیتوانیم ادراک کنیم. با مثال نمیتوانیم ادراک کنیم، آنها را باید با عقل ادراک کرد. کلیات، مرسلات، مطلقات. این سه مرحله در بین همه هست و توی خیلی از کتابها آوردند و نوشتند. اما انسان یک مرحله دیگری از ادراک دارد و آن ادراک قلبی است. خیلی از چیزهاست که ما میتوانیم ادراک کنیم با عقلمان، اما بعضی چیزهاست که با عقل ادراک شدنی نیست. ما اگر خواستیم خدا را بشناسیم، خدا را ادراک کنیم، در معرفت ربوبی مان، خدا محسوس نیست که با ادراک حسی خدا را حس کنیم. خدا وجود مثالی ندارد، که او را با ادراکات مثالی ادراک کنیم؛ چون تا حالا کسی نگفته که من خدا را خواب دیدم؛ ما چیزی را خواب میبینیم که وجود مثالی داشته باشد. خدا را با ادراکات مثالی، با عقل نمیشود ادراک کرد. "لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله بعد الفطن". این از غُرَر فرمایشات امیرالمؤمنین در خطبه اول نهج البلاغه است. "لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله بعد الفطن"؛ فرمود: خداوند سبحان را نه با اندیشه بلند اندیشمندان میشود فهمید، نه با شهود عارفان میشود کشف کرد. راه چهارم میماند؛ آنهم ادراکات قلبی است. از این ادراک قلبی در معارف دینی تعبیر میکنند به دیدن. این را عنایت کنید. در معارف الهی از ادراکات قلبی تعبیر میکنند به دیدن. اگر کسی آمد خدمت امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد که آقا شما خدا را دیدهاید یا ندیدهاید ؟ این جریان را ما در کتاب جلد اوّل شرح نهج البلاغه (معارف توحیدی) این بحث ها را مفصل آنجا آوردهایم. وقتی از حضرت پرسیدند که شما خدا را دیدهاید یا نه؟ حضرت فرمود که: من خدای ندیده را عبادت نمیکنم. " لم أعبد ربّاً لم أره". این دیدن نه دیدن ظاهری که جز ادراکات قسم اوّل است؛ این دیدن یعنی ادراک قلبی. لذا حضرت فرمود: "لا یدرکه العیون بمشاهدة الاعین بل یدرکه القلوب بحقایق الإیمان". راه خداشناسی، راه معرفت قلبی است. اگر ابن سینا می گوید: "و باید چشم جان را با نظر به حقتعالی " این نظر کردن و نگاه کردن یعنی باید با ادراکات قلبی خدا را دید. خدا را باید دید. منتهی این دید با آن دید خیلی فرق میکند. این مقدمهای را که عرض شد، این مراحل ادراک را که عرض کردیم، دیگر الآن کسی توی ذهنش نمیگوید که خدا را با چشم سر میشود دید. با چشم، ادراک محسوس که نمی شود، مثالی نمیشود، عقلی هم نمیشود؛ تنها راه خداشناسی همان راه قلب است که اگر این قلب آینه اش از زنگار افتاد دیگر خدا را به ما نشان نمیدهد. والحمدلله ربّ العالمین http://www.sayyidalitabatabaei.com/
جلسه اول: 4آبان ماه1388 والحمدلله ربّ العالمین
کتاب انسان کامل:شرح وتبیین منشور امامت است در کلمات دُرربار حضرت امام رضا (ع) منشور امامت ، عهده دار تعالی معرفت انسان است در وادی امامت و ولایت . منشور امامت ، یعنی تبیین جایگاه عرشی انسان کامل معصوم . منشور امامت ، یعنی منطق متعالی تشیع در اعتقاد به امامت و ولایت . چند نکته از کتاب انسان کامل : • قلب انسان کامل معصوم مشرق حقایق الهی است وجان عرشی او وعا.معارف قرآن است . • انسان کامل معصوم اسم اعظم الهی است وجان عرشی او مرآت حقایق نظام هستی است . • انسان کامل معصوم مجلای فیض حق تعالی است ودارای عصمت لدنی است . • انسان کامل معصوم میزان ومعیار عدل و داد انسانی است .(کتاب انسان کامل-نویسنده استاد سید علی طباطبایی)
سلام من به محرم،محرم گل زهرا
به لطمه های ملائک به ماتم گل زهرا
سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش
سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به کربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش
سلام من به محرم به حال خسته ی زینب
به بینهایت داغ دل شکسته ی زینب
سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشک ابوالفضل
سلام من به محرم به قد و قامت اکبر
به خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به محرم به گهواره اصغر
به اشک خجلت شاه و گلوی پاره اصغر
سلام من به محرم به احترام سکینه
به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل زینب
سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش
سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی،به خیمه های عزایش
الا... ای محرم !
تو آن خشم خونین خلق خدایی که از حنجر سرخ و پاک شهیدان برون زد. تو بغض گلوی تمام ستمدیدگانی که در کربلا ، نیمروزی به یکباره ترکید. تو خون دل و دیده روزگاری که با خنجر کینه توز ستم، بر زمین ریخت . تو خون خدایی که با خاک آمیخت. تو شبرنگ سرخی، که در سال های سیاهی درخشید.
الا .... ای محرم !
تو خشم گره خورده سالیانی، تو آتشفشانی، تو بر ظلم دشمن گواهی. تو بر شور ایمان پاکان نشانی. تو هفتاد آیه، تو هفتاد سوره ، تو هفتاد رمز حیاتی، تو پیغام فریاد سرخ زمانی. تو موجی ز دریای عصیان و خشمی که افتان و خیزان رسیده است بر ساحل روزگاران.
الا .... ای محرم !
تو فجری، تو نصری ، تویی « لیلة القدر » مردم . تو رعدی ، تو برقی، تو طوفان طفی، تویی غرش تندر کوهساران!
الا ... ای محرم !
تو یادآور عشق و خون و حماسه. تو دانشگه بی نظیر جهاد و شهادت. تویی مظهر « ثار» و « ایثار» یاران.
الا... ای محرم !
به هنگام و هنگامه هجرت کاروان شهیدان . تو آن راهبان روانبخش و مهمان نوازی که در پای ره پوی آزادگان لاله ارغوان می فشانی.
الا ... ای محرم !
به چشم و دل قهرمانان و آزاد مردان که همواره بر ضد بیداد، قامت کشیدند و در صفحه سرخ تاریخ ، زیباترین نقش جاوید را آفریدند. تو آن آشنای کهن یاد و دشمن ستیزی که همواره در یادشانی.
الا... ای محرم !
تو آن کیمیای دگرگونه سازی که مرگ حیات آفرین را، به نام « شهادت» به اکسیر عشقی که در التهاب سرانگشت سحر آفرینت نهفته است، چو شهدی مصفا و شیرین به کام پذیرندگان می چشانی!
مقاومت پاسارگاد در برابر زلزله تا 7 ریشتر
مهندسان هخامنشی دو هزار و 500 سال پیش برای جلوگیری از ریزش سازههای مجموعه پاسارگاد که در منطقه زلزله خیر ساخته شدهاند، از روش ابتکاری در پی به صورت «پی دو پوشه» استفاده کردهاند که امروز در ساخت پی نیروگاههای هستهای و سازههای حساس به کار گرفته میشود. روش پی دو پوشه، تکنیکی در مهندسی سازه و زلزله است که کارشناسان قبل از ساخت سازه، از دو پی روی هم استفاده میکنند. پی اول به صورت ثابت است و پی دوم روی پی اول ساخته شده و دارای قابلیت ارتعاش است. استفاده از این روش باعث میشود که مقاومت سازهها تا بیش از هفت ریشتر بالا برود و در هنگام زلزله با حرکت سازهها در قسمت پی، ضربه زلزله گرفته شود و سازه آسیب نبیند. از این روش هم اکنون در ساخت سازههای حساس در کشورهای زلزله خیر از جمله ژاپن استفاده می شود.
«عبدالعظیم شاهکرمی»، متخصص سازه و ژئوتکنیک و مسئول بررسیهای مهندسی پاسارگاد، در مورد استفاده از روش پی دو پوشه گفت: «بررسیها روی سازههای پاسارگاد نشان میدهد که مهندسان هخامنشی دو هزار و پانصد سال پیش در زیر سازههای این مجموعه دو پی میساختهاند تا بتوانند ضربه های ناشی از زلزله و لغزش را بگیرند و سازهها در هنگام زلزله در این منطقه زلزله خیز آسیبی نبینند.»
وی با اشاره به اینکه استفاده از این روش ابتکاری که هم اکنون آخرین تکنیک مقاومسازی سازهها است در دو هزار و پانصد سال پیش نشان دهنده شناخت کامل مهندسی سازه و اقلیم است، گفت: » زیر سازه های مجموعه پاسارگاد دو پی وجود دارد. پی اول از جنس سنگ و ملات ساروج است و پی دوم که روی سطح کاملا صاف پی اول جای گرفته تنها از جنس سنگ ساخته شده و میتواند روی پی ثابت اول ارتعاش پیدا کند.»
بررسیهای انجام شده در سازههای پاسارگاد به خصوص تلتخت و زندان سکندر یا آرامگاه کمبوجیه نشان میدهد که مهندسان هخامنشی علاوه بر استفاده از پی دو پوش با توجه به سست بودن خاک منطقه و سنگینی سازهها، پی این مجموعه را در عمق زیاد و سطح گستردهتری ساختهاند.
شاه کرمی در مورد علت استفاده از این تکنیک گفت: «ایجاد پیسازههای این مجموعه در عمق زیاد و گستردگی بیشتر نسبت به سطح سازهها مانع اختلاف نشست و جلوگیری از ترک خوردگی و فرسایش سازهها میشود.» به گفته شاهکرمی با توجه به استفاده از روش پی دو پوشه، گسترده و پی عمیق در این مجموعه مهندسان هخامنشی دو مشکل اختلاف نشست و زلزله در این منطقه را حل کردهاند.
محوطه باستانی پاسارگاد نخستین پایتخت دولت هخامنشیان است که دو هزار و پانصد سال پیش به دستور کوروش هخامنشی ساخته شده است. در این مجموعه که در فهرست میراث جهانی به ثبت رسیده است آثاری نظیر مقبره کوروش، کاخ بارعام، کاخ اختصاصی و مجموعههای دیگر وجود دارد. پاسارگاد در استان فارس جای گرفته است.
حفظ اسلام
به فرمایش امام خمینی رحمه الله یکی از وظایف عالمان و دانشگاهیان، دفاع از اسلام است. ایشان در این باره می فرماید: «اکنون وظیفه عموم مسلمانان و خصوص علمای اعلام و روشنفکران و دانشگاهی های علوم قدیمه و جدیده است که برای دفاع از اسلام عزیز و حفظ احکام حیات بخش آن که ضامن استقلال و آزادی است... از فرصت استفاده کنند و گفتنی ها را بگویند و بنویسند و به گوش مقامات بین المللی و سایر جوامع بشری برسانند».
تزکیه نفس
امام خمینی رحمه الله در مورد اهمیت تزکیه و تهذیب دانشجویان می فرماید: «برای شما مهم در دانشجویی و در دانشیاری و در استادی و در شاگردی و در تربیت، در علم این است که یک تربیت صحیح همراه علم باشد؛ عالم تربیت شده به تربیت انسانی که همان تربیت اسلامی است. کوشش کنید هر قدمی که برای علم برمی دارید، برای عمل ظاهری و برای اعمال باطنی، ایجاد تقوا در خودتان، ایجاد استقامت، امانت در خودتان بکنید که وقتی از دانشگاه ان شاءاللّه بیرون می آیید، یک انسانی باشید که هم معلومات داشته باشید و هم امانتدار باشید برای معلوماتتان. هم امانتدار باشید و هم تزکیه نفس کرده باشید، نفس خودتان را مهار کرده باشید. هر قدمی که برای تعلیم و تعلم بر می دارید، همراه آن قدم، قدمی باشد برای مهار کردن نفستان».
اتحاد گروه
امام خمینی رحمه الله درباره اتحاد گروه های دانشجویی و مقابله با منحرفان می فرماید: «آنچه کرارا تذکر داده ام و رمز پیروزی است، اتحاد گروه های دانشجویی و تشکیل یک گروه اسلامی ـ ملی است در مقابل منحرفان که کوشش دارند تفرقه بیفکنند و شما جوانان عزیز را که امید کشور هستید و سعادت و ترقی میهن بسته به فعالیت شماست، به تباهی بکشند و نگذارند در راه تعالی کشور قدم بردارید و به علم و ادب که مایه پیشرفت و رهایی از استعمار و استثمار نو و کهنه است، اشتغال پیدا کنید. باید بدانید اختلاف و تفرقه، سرچشمه تمام بدبختی ها و اسارت هاست.»
اعتلای کشور
امام خمینی رحمه الله درباره کوشش دانشجویان برای اعتلای کشور می فرماید: «امروز که کشور از استقلال شایسته برخوردار است، قید و بند غرب و شرق و غرب زدگان و شرق زدگان از کشور و دانشگاه گسسته شده است. جوانان عزیز دانشگاهی، هر چه بیشتر در کسب علوم و فنون، در اعتلای کشور معظم خود کوشش نمایند و از نفوذ عناصر منحرف و وابسته به چپ و راست قاطعانه جلوگیری کنند و نگذارند محیط مقدس دانشگاه، آلوده به اغراض منحرفان و وابستگان به اجانب گردد. اگر (هم) انحراف و گرایشی به شرق و غرب ـ خدای نخواسته ـ از اساتید یا دانشجویان مشاهده کردند، به ستاد (انقلاب) فرهنگی اطلاع دهند و در رفع آن با ستاد همراهی لازم را بنمایند».
تداوم راه انقلاب امام خمینی رحمه الله جوانان دانشجو را امید ملت معرفی می کند و می فرماید: «شما جوانان دانشجو و جوانان عزیز، امید این ملت هستید که باید راهی را که فراراه شما گذاشته شده است، به آخر برسانید و این نهضتی را که در راه او آن همه جان فشانی شده است، ادامه بدهید و این صراط مستقیمی را که انبیا جلو راه بشر گذاشتند و نبی اکرم، آخرین انبیا و اشرف همه، آن راه را جلو مردم گذاشتند و مردم را دعوت به این صراط مستقیم کردند و هدایت کردند، به راه انسانیت و خروج از همه انحای کفر و الحاد و خروج از همه ظلمات به نور مطلق، باید شما جوان ها همان راه را ادامه دهید تا اینکه پیرو رسول اکرم صلی الله علیه و آله و در مکتب حضرت صادق علیه السلام ، پیروانی شایسته باشید». اتکای به خود امام خمینی رحمه الله درباره استقلال دانشگاه ها و نفی وابستگی آن می فرماید: «این دانشگاه ها باید یک دانشگاه هایی باشد که ما دیگر احتیاج به خارج پیدا نکنیم که دستمان (را) در آن وقتی که می خواهند یک کسی را معالجه کنند، به دیگران دراز کنیم که بروید آنجا معالجه کنید. باید دانشگاه های ما و همه قشرها کاری بکنند که لااقل ما محتاج به غیر نباشیم. این طور نباشد که اگر یکی مریض بشود، بگویند اینجا نمی شود معالجه اش کرد. این طور نباشد که اگر یک گرفتاری بشود، بگوید نه، نمی شود دیگر درستش کرد؛ خودمان سرپای خودمان بایستیم». جنبش نرم افزاری دانشجویان در عصر حاضر که زمان پیشرفت علوم مختلف است و درهای تعلیم و تعلم نیز بیشتر به رویشان گشوده شده، وظیفه دارند با تلاش و کوشش، به رشد علمی و فن آوری دست یابند. تولید علم و جنبش نرم افزاری، اصلی است که مقام معظم رهبری بر آن تأکید فراوان دارد و دانشگاهیان را برای دست یابی به آن فرا می خواند. شهید مطهری درباره استقلال فکری و علمی کشور می فرماید: «اسلام، جامعه ای می خواهد عزیز و مستقل و متکی به خود. اسلام نمی پسندد که یک ملت مسلمان، زیر دست و توسری خور یک ملت غیرمسلمان بوده باشد. اسلام نمی پسندد جامعه اسلامی استقلال اقتصادی یا اجتماعی نداشته باشد. اسلام نمی پسندد که مسلمانان همین که بیماری سختی پیدا کردند، خودشان طبیب و وسایل کافی نداشته باشند». مجاهد در راه خدا اسلام به دانش پژوهی، اهمیت فراوانی داده و مسلمانان را در به دست آوردن آن تشویق کرده است. امام علی علیه السلام می فرماید: «جوینده دانش، مانند مجاهد در راه خداست». از این رو، وظیفه دانشجویان کشور در یادگیری و به کارگیری دانش های مختلف حساس تر است و باید وقت بیشتری را در این باره صرف کنند. شهید مطهری درباره گستره کاربرد دانش می فرماید: «در دنیای تحولی به وجود آمده که همه کارها بر پاشنه علم می چرخد و چرخ زندگی بر محور علم قرار گرفته است. همه شئون حیات بشر با علم وابستگی پیدا کرده، به طوری که هیچ کاری و هیچ شأنی از شئون حیات بشر را جز با کلید علم نمی توان انجام داد».
تدوین برای پایگاه شهید مطهری توسط سردبیر پدیدآورنده: فاطمه محمدی گلبرگ :: آذر 1384، شماره 69 -www.Hawzah.net